لاجوردی ادامه رجایی در مبارزه با نفاق
اما در بین نیروهای انقلابی، برخی از افراد بودند که در مبارزه با سازمان نفاق، از سایرین پیشی گرفته بودند. شهیدانی چون آیتا... ربانی شیرازی، شهید رجایی، شهید لاجوردی، شهید مطهری و شهید مفتح از جمله کسانی بودند که با تیزبینی باورنکردنی به جنگ با التقاطیون رفتند.
انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 384 مورخ 2 شهریور95-
یک ماهی است که در پی انتشار فایلی صوتی از آیت ا... منتظری، عده ای در داخل شروع به دفاع از سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین کرده اند. البته نه این فایل و نه این هوچی بازیها، هیچ کدام جدید نیست. این سخنان پیش از این نیز منتشر شده بود. اما بنابه دلایلی همچون زمان انتشار و عدم هماهنگی لازم رسانه های همسو با منافقین سر و صدای زیادی را ایجاد نکرده بود. این که در برهه های مختلف سازمان منافقین به شکل های مختلفی سعی دارد تا خود را سازمان پیشتاز و مؤثر در انقلاب جلوه دهد نیز چیز جدیدی نیست. در اواسط دوره اصلاحات، یعنی در سالهای 78 تا 82، به ناگاه، بازارها از کتابهای خاطرات جداشدگان عضو سازمان نفاق پر شد. عمده این کتابها به خاطرات دوران اولیه سازمان مجاهدین خلق میپرداختند. عمده نویسندگان آنان نیز از افراد ملی - مذهبی بودند. کسانی چون لطف ا... میثمی که سابقه زندان و رودررویی با نظام جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارند.
اما آن چه لازم می باشد همگان بدانند این است که باید بدانیم که سازمان منافقین از همان بدو آزادی مسعود رجوی از زندان در سال 57 و احیای سازمان، برخلاف کسانی چون حنیف نژاد که اسلام راستین را مدنظر داشتند (هرچند در اندیشه های آنان نیز التقاط دیده می شود) و یا چون شهرام که مارکسیسم را مکتب فراروی خویش قرار دادند و دست به ترور شهدایی همچون شریف واقفی زدند، دست به فرقه سازی التقاطی زد و از آن بدتر این که نفاق را به عنوان راه و رسم مبارزه برای سازمان ترسیم نمود.
این بود که برخی از افراد در ابتدا جذب او می شدند اما با پی بردن از ماهیت و ذات رجوی، از این سازمان جدا شدند و رودرروی سازمان ایستادند که برخی از آنان بدست سازمان ترور شدند.
اما جالب این جاست که در دهه هفتاد وقتی سازمان مجاهدین با عناصر داخلی سعی بر تطهیر سازمان داشتند، در کنار تعریف و تمجیدها از انقلابی بودن، به برخی از شخصیتهای انقلابی، بیدار و دیده بانهای اصیل و مخلص حملات ناجوانمردانه ای را آغاز کردند. در پیشاپیش این شخصیتها دو مرد بزرگ بودند که روزگاری بزرگترین ضربات را از نظر روشنگری و از نظر مبارزاتی با این سازمان داشتند. این دو شخصیت که آن روزها مورد حمله قرار گرفتند در همان ایام نیز با گلوله های سازمان منافقین شربت شهادت نوشیدند. شهیدان علی صیاد شیرازی (فرمانده شجاع ارتش در عملیات مرصاد) و اسدا... لاجوردی.
اما در بین نیروهای انقلابی، برخی از افراد بودند که در مبارزه با سازمان نفاق، از سایرین پیشی گرفته بودند. شهیدانی چون آیت ا... ربانی شیرازی، شهید رجایی، شهید لاجوردی، شهید مطهری و شهید مفتح از جمله کسانی بودند که با تیزبینی باورنکردنی به جنگ با التقاطیون رفتند.
البته در این بین نباید شهدای ترور شهریور ماه را از نظر داشت. این شهدا تقریباً همگی در مقابل جریان نفاق ایستادند. شهیدان رجایی، باهنر، اندرزگو، لاجوردی و مهدی عراقی.
البته در شهر ما نیز در شهریور ماه سالگرد شهادت دو تن از مخلص ترین انسان هاست. شهیدان غلامرضا باقری نژاد و شیخ عبدالرحیم دانشجو که هر دو در مقابل جریان نفاق ایستادند. هرچند شهید باقری نژاد به دست نفاق شربت ننوشید اما شهید دانشجو پس از سال ها مبارزه و رودررویی با نفاق با گلوله نفاق به شهادت رسید.
هرچند باید گفت سازمان نفاق با هر کس که کوچکترین مخالفت را با آنان داشت با شدیدترین وضع برخورد میکردند. از ترور شریف واقفی که خود کادر سازمان بود تا تهدید آیت ا... طالقانی که او را پدر میخواندند. (سازمانها و جریانهای سیاسی مذهبی/ رسول جعفریان)
در این بین اما جایگاه شهید رجایی و شهید لاجوردی، جایگاه خاصی است.
شهید رجایی بدون هیچ رودربایستی از همان ابتدای دهه پنجاه، و ظهور نفاق در سازمان مجاهدین خلق، به مبارزه دست زد. همین امر باعث شد تا چندین بار در زندان، مورد حمله عناصر سازمان قرار گیرد و به شدت مجروح شود.
رجایی جزو اولین زندانیانی بود که سفره خود را از اعضای سازمان نفاق جدا کرد و در زندان و خارج از زندان به روشنگری درباره آنان پرداخت. همین امر باعث شد تا بارها از سوی این سازمان چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب تهدید به قتل شود.
شهید رجایی در مجلس شورای اسلامی به شدت روبروی منافقین ایستاد. شهید رجایی در اصلاحاتی که در دوران وزارتش در آموزش و پرورش انجام داد، دست نفاق را تا حدودی کوتاه کرد. وی سرانجام پس از سقوط بنی صدر، و اعلام جنگ مسلحانه سازمان، قرار بود تا در 7 تیر به قتل رسد. اما بنابه دلایلی آن شب جلسه را ترک کرد. این بود که سازمان در تیرماه 60 اعلام کرد که تنها دو تن دیگر باقی مانده اند رجایی و باهنر. (از نظر آنان امام خامنه ای در حادثه جان سالم به در نخواهد برد) و پس از این دو جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد.
شهید لاجوردی فرد دیگری بود که ضربات سختی را از نظر روشنگری و مبارزه فیزیکی بر منافقین وارد کرد. پس از انفجار 8 شهریور60، و مشخص شدن دست برخی افراد از درون، لاجوردی حملات خود را تشدید کرد. لاجوردی در دهه هفتاد به بازار برگشت. به گفته مرحوم عسگراولادی، چند روز پیش از شهادت، برخی از عوامل داخلی ترور شهید رجایی را خطاب قرار داده بود که اگر یک روز از عمرم باقی باشد پرونده ترور شهید رجایی را باز خواهم کرد و شما را به دادگاه خواهم کشاند.
در واقع لاجوردی در برخورد با منافقین راه رجایی را پی گرفت و در نهایت اول شهریور 77 با گلوله نفاق به شهادت رسید.
به یاد دارم که پس از مطالعه مطلب فوق در نشریه ذکر مورخ شهریور 87، (که البته مطلبی در این زمینه نوشتم و هفته نامه شهرسبز صفحه دو به چاپ رسید)، یک سال بعد به خدمت مرحوم مهندس رجبعلی طاهری رسیدم و در این مورد پرسیدم. ایشان گفت: "روز تشیع جنازه، ما در مجلس بودیم. بنده به همراه چند تن از نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی، برای اخرین وداع وارد اتاقی شدیم که تابوت ها آن جا بود. وقتی تابوت کشمیری را باز کردیم، دیدم خالی است. همان موقع یقه مهندس بهزاد نبوی و محسن سازگارا که نقش اصلی در این تابوت سازی را داشتند گرفتم. به دوستان گفتم این ها قاتل را فراری داده اند. سریع خود را به اتاق آیت الله هاشمی رفسنجانی رساندم. محسن رضایی نیز آن جا نشسته بود. گفتم سریع به تمام فرودگاه ها بگویید و عکس کشمیری را بدهید این فرد دارد از کشور خارج می شود. متأسفانه تا این دوستان کاری کنند، کشمیری کاملاً قانونی و با اسم و رسم خودش بدون هیچ هراسی از کشور خارج شده بود. "
بهزاد نبوی و محسن سازگارا از جمله متهمان فاجعه 8 شهریور هستند. با هیاهوی برخی از دوستان و همفکرانشان، و در شرایط آن زمان، علی رغم دستگیری این دو نفر، پرونده مسکوت شد. (سخنان مرحوم عسکراولادی در نشریه ذکر مورخ شهریور 87)
امروز هر چند حدود 28 سال از شهادت شهید لاجوردی می گذرد، اما همچنان رسانه های بعضاً اصلاح طلب یا ملی مذهبی و طرفدار جریان نفاق دانسته یا نادانسته حملات شدیدی را علیه شهید لاجوردی انجام می دهند.
لاجوردی شاید تنها شهیدی باشد که حتی پس از شهادتش مورد بدترین اتهامات واقع می شود. کسی که مخلصانه و بی چشم داشت همه چیزش را پای انقلاب گذاشت، و در دوران آرامش به شغل اولیه خودش یعنی مغازه داری در بازار تهران برگشت. بدون هیچ محافظی، بدون هیچ چشم داشتی و .... او که نه ماشین داشت و نه حتی موتوری، چه رسد به داشتن فیش های نجومی، ویلاهای آن چنانی و ... حالا او یک دوچرخه داشت که هر روز با آن به مغازه اش می رفت. روز یک شهریور 77 هدف گلوله منافقین قرار گرفت...
به مورد زیر نگاه کنید:
این ادعا درباره شهید لاجوردی که رجایی حاضر به یک روز همکاری با وی نبوده در حالی مطرح میشود که شهید رجایی، لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی مطرح کرد و بنی صدر به دلیل مواضع روشن لاجوردی نپذیرفت و یکی از موارد اصلی درگیری شهید رجایی بابنی صدر در تنظیم کابینه بود که سبب شد تا شش ماه دولت رجایی بدون وزیر بازرگانی باشد.
شهید لاجوردی پرونده اغلب گروهکها را به سامان رساند، اگرچه با موانعی که برخی مقامات وقت در کار او ایجاد کردند، نتوانست پرونده برخی را تا انتها دنبال نماید. بنا بر نقل نزدیکانش وی بعد از آنکه برخی از عناصر پایین سازمان پیکار اعدام شدند، اما رهبران سازمان و کادر مرکزی با توصیه شورای عالی قضایی آزاد شده بودند؛ در پای آن حکمی که از طرف شورای عالی قضایی صادر شده بود، نوشت: «خدایا من با دیدن این حکم، مرگ خود را آرزو میکنم که در نظام جمهوری اسلامی زیردستی آن کسی که تابع شخص دیگری است باید اعدام شود اما کـسـی کـه دسـتور صادر کرده از زندان آزاد میشود و در خارج از کشور همچنان زندگی کند و مدام اتهام به نظام جمهوری اسلامی نسبت دهد».
طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدین خلق که پس از پیروزی انقلاب حاضر به همکاری با مسعود رجوی نشد، در بیان خاطرهای از روزهای دادستانی انقلاب توسط لاجوردی میگوید: بعد از انقلاب در اوین لاجوردی از من دعوت کرد و گفت بیا این تخم و ترکههایت را ببین. ببین توی ایران چی پاشیدی! آن موقع من در کمیته ستاد مشترک بودم. من به اوین رفتم. با لاجوردی از قبل همسلول بودیم و همدیگر را خوب می شناختیم. آقای لاجوردی از بعضی مسائل اصلاً نمیگذشت. در میان مجاهدین، غیر از من فکر نمیکنم کسی را قبول داشتند، حالا چه دلیلی داشت؟ نمیدانم، ولی میدانم که آدم باهوشی بود.
ایشان آمد و به من گفت: چطوری داداش؟ گفتم: خوبم. تو چطوری؟ داری جلادی میکنی؟ قاه قاه خندید و گفت: بیا میخواهم نشانت بدهم که دارم چه میکنم. همین طور که به طرف دفترش در طبقه 2 یا 3 میرفتیم، چند تا دختر آمدند. صدایشان زد و گفت بیائید. آمدند جلو. از آنها پرسید: در اینجا کسی شما را شکنجه کرد؟ هیچ یادم نمیرود.

یکی از دخترها که مشخص بود او را نمی شناخت، گفت: بله. آقای لاجوردی ما را شکنجه کرد. لاجوردی به من اشاره کرد و گفت: این آقا را آوردهایم که لاجوردی هر کاری کرده، تنبیهش کند. حالا بگویید چه شکایتی دارید؟ آنها حرفهایی زدند و بعد آقای لاجوردی به یکی از پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتیم دفترش و آقای طهوری هم آمد و ناهار را هم با هم خوردیم و تا عصر بودم و برگشتم به کمیته. گفتم: اسدالله! من از این چیزها اطلاعی ندارم.
اینها تخم و ترکههای ما نیستند. ما این قدر آدمهای نپخته که این جوری به کسی اتهام بزند، نداریم. اگر حقیقت را بگوید، چه بهتر و این شهامت است، ولی اینکه ندیده و نشناخته حرف بزند و بدون اینکه کسی را بشناسد، به خود تو بگوید لاجوردی مرا شکنجه کرده، چنین آدمی نداریم. این خاطره هیچ یادم نمیرود. در محوطه اوین بود.
اما اسرار برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران با حکم شورای عالی قضایی در آخرین سخنرانی او در 29 دیماه 1363 در تودیع صمیمانه با جمع همکارانش در دادستانی تهران عیان می شود.
لاجوردی در این سخنرانی ضمن تأکید بر ضرورت باقی ماندن آنها برای حفظ انقلاب، خبر میدهد که با تمام فشارهایی که به او آوردهاند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند. او توضیح میدهد که اگر در پروندهای عفوی صورت گرفته است که نا حق بوده و او در کنار آن نوشته است که با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است، بدان جهت است که امام به من گفتند که باش، دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن ... به امام عرض میکردم که شما به من بگوئید برو، چون من به اینها گفته بودم که من استعفا بده نیستم... برای اینکه در خیلی از مسائل من یقین دارم او در آن جلسه توضیح میدهد که بزرگترین مشکل او توصیه ناپذیریش در برابر کسانی بوده است که بعدها در وصیتنامه آنها را منافقین انقلاب نامیده است و اعتراض به عدم اجرای عدالت از سوی کسانی که تحت تأثیر آنها قرار گرفتهاند. از جلسهاش با شورای عالی قضایی در آخرین روز میگوید و اینکه به او پیشنهاد ارتقای سازمانی در قبال کنار گذاشته شدن از دادستانی انقلاب دادهاند و او گفته است که شما مرا در اینجا تحمل نمیکنید، چگونه خواهید توانست در آنجا تحمل کنید.
در شب اجرای این ترور، گروهک منافقین، طی بیانیهای، به صورت رسمی، مسئولیت ترور را پذیرفت. ساعاتی پس از شهادت اسدالله لاجوردی، خبرگزاری جمهوری اسلامی که زیر نظر "فریدون وردی نژاد" اداره می شد، حاضر نشد عنوان شهید را برای لاجوردی به کار گیرد.
این مسئله حتی در سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه ظهر روز عاشورای (26 فروردین) سال 79 نیز انعکاس یافت: من این درد درونى خودم را فراموش نمىکنم که در یکسالونیم پیش، وقتى که شهید عالىمقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردى به شهادت رسید - کسى که چهره بسیار درخشانى بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگى کرد؛ چه زندانهایى کشید و چه زحمتهایى متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بىتظاهرترین کارها را که سختترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکى از روزنامهها نوشت ترور لاجوردى، ترور نیست! یعنى آنها عنوان ترور را هم عوض کردند.
صرفا جهت اطلاع
منشی سابق دادگاه جنایی تهران شعبه 1603
محمدرضا پولادی