دادآزاد

شخصی
طبقه بندی موضوعی
Instagram
بایگانی
پیوندها
دادآزاد
این وبلاگ با کد شامد زیر در سامانه ساماندهی فضای مجازی ثبت شده است:
1-1-714563-64-4-1
همچنین کانال تلگرامی مربوط به این وبلاگ با کد شامد زیر نیز ثبت شده است:
1-1-714563-61-4-2
یادداشت
گفتگو
هنر، ادب، فرهنگ
خبر
نگارخانه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
۳۰ تیر ۰۳ ، ۰۶:۳۹

دفتر خونین حسین...

حسین،
اسوه‌ایست از مردمان پاک و ایستاده در برابر ستم،
یزید،
اسوه‌ایست از مردمان پستِ مستِ رذلِ سگ به دست،

انتشار: شعرنو -

باز محرم شد و بار دگر، دفتر خونین حسین باز شد...

داستان کربلا و سرنوشت این دو ره برای ما،
سخن دراز می‌کند، ولی به روی ما همه
نگاره‌ایست از حقیقت ولی و یک شهادت عظیم،
و آن یکی، نگاره‌ایست از درنگ و بی‌یقینی شدید و ننگ‌های جاودانه بشر،
سخن از این دو دسته است،
دسته‌ای برای حق سری به نیزه‌ها بلند و آفتاب سرخ پیش روی‌شان، در بلندی همیشه جهان،
و دسته‌ای دگر نماد اهرمن، که ننگ‌های پی‌پی از نهاد هر کسی بلند می‌شود،
و بر روان‌شان همیشه جاری است.
یکی یقین به روز داوری و داد می‌کند، برای خویشتن،
سوای زندگی، عزیز می‌شود
و دیگری درنگ،
درنگ در یقین به حق،
که حق روشن است روبروی ما،
پس به وادی ستم، ذلیل می‌شود و باز،
از زبان آن ستم‌گران،
دوباره ننگ می‌خورد روان او.
و این کسان و آن کسان تا همیشه جهان،
روبروی ما زندگی خویش می‌کنند و ما، در کنارشان، دوباره زندگی،
تا دوباره کارزار حق و باطلی شود و از نوای جنگ،
مردهای مرد و نامردمان ساده و زرنگ،
جدا شوند؛
یکی چو حر و حریت برای او بار زندگی است،
و دیگری چون عمر شود و زندگی برای او،
زندگی است؛
ولو به خون حُرّوشان مرد سر به نیزه‌ها بلند.
تکاثر است و آیه‌ای بلند در سوره‌ای عظیم،
تفاخرت به قبرهای مانده از کسان خویش،
یا به زندگی خویش و عزتی بلند و جاودان برای توست؟
می‌توان حسین بود و از تبار نیک‌مردمان جاودانه جهان،
و نیک زیست،
و نیک‌مُردنی که بر جهان گواه شد
یک شهید زنده در تن جهان
که از روزگار پیش تا پسین
برای مردمان هر زمان
نشانه‌ای ز نیک بودن همیشه بود
همان که خون و جان خود برای مردمان مانده در ستم
سری به نیزه‌ها بلند می‌کند و روی آن به آه خویش
سرودی از حماسه‌های جاودان
ز آیت مطهر خدای را
به سازهای کوک گشته از ضرابتِ
تیغ و دشنه و سنان
درون حنجر بریده‌اش نوای نی دهد
می‌توان یزید بود و از تبار بدسگال و بدمنش،
که روی خون بی‌گناه مردمان به لغزشی شدید و تند،
کاخ ساخت،
همان که روبروی هر چه حق
توان مستی‌اش بریده است و سر به نیزه‌ها بلند می‌کند
و در کاخ سبز خونی‌اش
به ساز دختران بی‌تنی،
به رقص‌های تازه‌ای نشسته است و روی دست خود
سگی دوباره ناز می‌کند
می‌توان چو حر ز خانواده‌ای بدور از هر چه در گذار،
نیک بود و نیک ماند و نیک زیست و جاودان،
 می‌توان چو ابن سعد از تبار مردمان شهره بود و در تباهی ستم،
در یمی ز خون پیروان حق،
زندگی خویش تباه کرد،
می‌توان حبیب بود
پیرمرد خسته از نفاق و چندگانگی
که با دلی پر غصه‌های روزگارها
و دانشی پر از هیاهوی جهان
به سوی بی‌سری قدم نهاد
تا به موی سرسپید، چهره‌ای دگر جوان
برای خویشتن در همیشه ساخت
همو که عاشقانه در پی شهادتی دوباره در رهی دوباره از حقیقتی چو آفتاب
سمند خود دوباره زین کند
می‌توان چو شمر زیست،
مردی از تبار خویش‌مردمان حق و پیشینه‌ای پر از درخشش و امید،
ناگهان سیاهی و تباهی و غرق گشتنی محال،
و بر چهره حسین زخم زد؛
و ننگ تا همیشه بر روان او روان.
و این داستان کربلاست؛
روز واقعه،
روز قدر مردمان این جهان؛

روزگار و چرخ دون دوباره در گردش است و ما دوباره با کربلا روبرو،
منم و ما و تو و این و آن،
دوباره یک حسین و یک یزید،
یک عمر و شمر و حر و یک حبیب و مسلم و خولی و سنان و حرمله...

به یک نگاره‌ی دگر نگاه کن،
مردمان دیگری نیز به دورتر نشسته‌اند،
مردمان روزگار کربلا،
دورتر نشسته‌اند،
به مکه و مدینه و حجاز
تا یمن و مصر
تا به شام و فارس،
یا کمی به سوی کربلا،
بصره و مدائن و قادسیه، نینوا...
کسی برای‌شان بَرد نوا،
حسین شد به کربلا،
حقیقتی یقین شده برای روزگار ما،
برای روزگارهای پیش و پس ز ما،
حسین،
زندگی خویش را برای یک سخن به نیزه‌های تا به عرش نشسته است،
روزگار شاه و خان و هر کسی که بر کسی ستم کند،
روا نی است که بار دیگری ستم کند.
به هر روش و هر منش،
زیر بار هر ستم،
نبایدش که تن دهی،
حسین،
اسوه‌ایست از مردمان پاک و ایستاده در برابر ستم،
یزید،
اسوه‌ایست از مردمان پستِ مستِ رذلِ سگ به دست،
یزید و هر کسی که مست شد،
مستِ از می و شراب و شهوت و درنگ شد،
به آتشی ز ننگ‌های تا همیشه جاودان،
روان شود.
روبروی او حسین،
تا همیشه بر بلندی جهان،
آفتابِ در مصاف هر چه تاریکی و ستم شود،
و نور می‌دهد،
نور بر مردمان مانده در قفس،
نور بر کودکان پاک و دختران بی‌نفس،
نور بر خاک مرده از تنفس پلیدی و پلشت،
نور می‌دهد به ما که سر زنیم آفتاب را،
از زمین مرده جهان،
دوباره یک بهار آرزو کنیم و مهدی منتَظَر...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
KJDYTVG