شیراز؛ شیرازه پارس
با پیروزی اعراب تازه مسلمانشده بر ساسانیان، نیاز به شهرهایی تازه برای سازمان دادن سربازان عرب در دل سرزمینهای بهدست آمده، پدید آمد؛ نگاهی که نخستین بار به ساخت شهرهای کوفه و بصره در عراق امروزی و ایران آن روزگار انجامید. این نگاه، با گشوده شدن هر سرزمینی، زمینه ساخت شهرهایی تازه را فراهم میکرد. با این نگاه، پس از شکست شدن ایستادگی مردم پارس در برابر آنان، شهر شیراز، در جای کنونی به دستور خلیفه دوم ساخته شد.
انتشار: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی - فرهنگ فارس - روزنامه روزنما شماره 1571 مورخ 16 اردیبهشت 1403 صفحه 5 - هفتهنامه شهرسبز شماره 606 مورخ 16 اردیبهشت 1403 صفحه 3 - ماهنامه مهرگان صبا شماره 5 خرداد 1403 صفحه 9 -
در جنوب ایران، شهری است که رازهای بسیار آشکار و پنهانی دارد؛ شیراز.
شیراز، دشت و جلگهای در میان دو رشتهکوه -روبروی هم از بالادست باختر تا پاییندست خاور کشیده شدهاند- جای گرفته است. رشتهکوههایی که در پاییندست هر کدام، بسترهایی رودخانهمانند یا سیلشکن دارند و بهدرستی روشن نیست که ساخت انسان هستند یا گذرگاههای طبیعی که آبهای روزمینی را به سوی دریاچه مهارلو در خاورپایینی، رهنمون میشوند. هرگونه به آنها بنگریم -رودخانه خشک در بالا و چه رودخانه قرهآغاج در پایین- درخواهیم یافت که در روزگاران دیرین، سرزمین بین این دو رودخانه، جلگهای باتلاقی و دارای گونههای بسیار گیاهی و جانوری بوده است. نگاهی به پیشینه سرزمین پیرامونی آن نیز نشان میدهد که چنین طبیعتی در جاهای دیگری همچون دشت ارژن، خونزنیون، شاهپور و کازرون در باختر دشت شیراز، سپیدان، بیضا، دشمنزیاری و ممسنی در باختربالادست، سروستان در خاور و... را میتوان جست که از همه نزدیکتر و همانندتر، همان دشتارژن است که تا آغاز سده پیش نیز طبیعت دستنخورده و با گونههای جانوری و گیاهی بسیار جایگاه ویژهای برای خود داشت؛ دشتی که هرچند تا پایان دهه 1370 هجری خورشیدی بخشی از کازرون بود، امروزه یکی از بخشهای شهرستان شیراز بهشمار میآید.
با نگاهی به یافتههای باستانشناسی، نخستین زیستگاه انسانی در این پهندشت، جایی است که امروزه آن را تپه پوستچی میخوانند؛ تپهای در پاییندست شیراز امروزی که عرب، رئیس تیم کاوش تپه باستانی پوستچی سال 1396 در گفتگو با خبرگزاری صدا و سیما، درباره آن گفت: سال 1342 در جایگاه تپهای باستانی، نقشهنگاری شد؛ با این همه در دهه گذشته، بدون نگرش به باستانی بودن آن، ساخت و سازهایی در آن انجام شد که نزدیک به 50 درصد آن را به نابودی کشاند. دانشگاه شیراز نیز از سال 1394، با کاوش در این تپه باستانی، زمینه ثبت آن را در فهرست آثار ملی، فراهم کرد. تپهای که پیشینه زیست انسانی در این سرزمین را تا نزدیک به 7 هزار سال (در پیشینهنگاری غربی، ورود آریاییها به ایرانزمین و آغاز تمدن ایرانی، 3 هزار است)، میرساند.
آبادیهایی دیرینی همچون کوشن، گویم، دژ ابونصر و... در بخشهایی کوهپایهای و نزدیک به رودخانه و نه در شهر کنونی شیراز، به چرایی اینکه پیوسته بهروز شدهاند و از سوی دیگر نامشان در بیشتر نوشتههای کهن آمده است، را نمیتوان بهدرستی پیشینهنگاری کرد که از چه روزگاری تا کنون برپا بودهاند.
شیراز، که سدههاست از 5 شهر برجسته در فرهنگ، هنر، ادب، دانش، سیاست و... شناخته میشود را شاید بتوان بزرگترین شهر جنوب ایران دانست.
درباره نام شیراز، سخنان بسیار گفته شده است؛ از تیرازیس تا شهرراز؛ گاه آن را شهری میدانند که از پس هزارهها مانا مانده است و گاه آن را شهری اسلامی میدانند که پس از شکست ایران از اعراب، در جایگاه یک شهر نظامی به بهرهبرداری رسید. با این همه باید دانست که در این دشت، روستاها و آبادیهایی شناسایی شدهاند که با پیشینهای بسیار دور دارند و امروزه بخشی از شهر و شهرستان شیراز هستند.
گفته میشود در هنگامه هخامنشی، شیراز، شهری نظامی و دژمانند برای سازمان امنیتی پادشاهی بوده است که گلنوشته ای بهجا مانده از آن روزگار در تختجمشید از آن یاد شده است. این شهر که میتوان آن را در نزدیکی تختجمشید و شهر استخر-که شهری باستانی و بزرگ بهشمار میآمد- دانست، دژی رازآلود چسبیده به شهر کنونی شیراز بوده است. تنها نوشته بهجا مانده از روزگار هخامنشی که نامی از تیزاریس در آن برده شده، همین گلنوشته است.
شاید بتوان نخستین نام شیراز را بر گلنوشتههای ایلامی دانست که سال 1970، هنگام کندن زمین برای ساخت کوره آجرپزی در جنوب غربی شیراز یافت شد. این گلنوشتهها دارای پیشینهای نزدیک به 2 هزار سال پیش از مسیح هستند که نام تیرازیس را برای ما ماندگار کردهاند.
بر پایه دیدگاه فردوسی در شاهنامه، نام شیراز از نام پسر سومین شاه پیشدادیان، "تهمورث" گرفته شده است. زیستگاه شیر ایرانی در این دشت یا به نوشته کتاب "صورالاقالیم"، از جهت وجود دامهای بسیار در دشت شیراز، آنجا را "شیرساز" میخواندند که سپس شیراز شده است.
در فروردین 1403، محمدرضا نسبعبدالهی، عضو جامعه باستانشناسی ایران به ایسنا گفت: گِلمُهرهای ساسانی، که نزدیک به یک قرن پیش از کاوشهای باستانشناسی در «قصر ابونصر» شیراز به دست آمدهاند، و امروز در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشوند، «مُغ شیراز» دیده میشود.
قصر یا دژی که امروز در منطقه 7 شهرداری شیراز و بلوار نصر شیراز جای دارد و نخستین بار به آن شیراز گفته شده است. دژی دیرین که در کندوکاوهای باستانشناسی، پیشینه آن را در روزگار هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی دریافتهاند؛ هرچند که امروزه نه تنها این دژ بسیار ارزشمند که سنگنگارههای باستانی پیرامون بهویژه سنگنگاره برمِ دلک، به فراموشی سپرده شدهاند و رو به نابودی میروند.
اگر دژ رازآلود ابونصر که ۲۴ شهریور ۱۳۱۰ در فهرست آثار تاریخی ایران بهنام تخت سلیمان-نامی رازآلودتر- ثبت شده است، را شهر یا دژی امنیتی که در آن به گردآوری گزارشهای گوناگون از گستره ایرانزمین میپرداختهاند، بدانیم، باید آن را نخستین شیرازه ایرانزمین خواند؛ چراکه همه ایرانزمین، ردپایی در آن داشتهاند. در کندوکاوهای باستانشناسان، چیزهایی بیش از ایرانزمین نیز در این دژ پیدا شدهاند که ردپای مردم و فرهنگهای دیگر سرزمینها همچون چین، یونان و مصر هستند.
در روزگار ساسانی، شیراز از بخشهای فیروزآباد بود؛ فیروزآباد نیز در این روزگار، از شهرهای ارزشمند و پویا و با نام و آوازهای بلند بهشمار میآمد؛ از این رو ساسانیان، در گستره سرزمینی فیروزآباد آن روزگار که شیراز نیز بخشی از آن بود، دست به ساخت پرستشگاه زرتشتی همچون آتشکدهها زدند.
دژ ابونصر از روزگار اشکانیان، سنگنگارههای برم دلک، (نزدیک به قصر ابونصر) از روزگار ساسانی، دژ بندر (همان قهندز یا کهندژ) در نزدیکی شهرک سعدی و سنگنگارههای گویم، ، همگی بر شهر یا بلوکی به نام شیراز، در این دشت ما را آگاه میکنند.
در شاهنامه فردوسی نیز درباره شیراز روزگار کیانیان میخوانیم:
دو هفته در این نیز بخشید مرد
سوم هفته آهنگ شیراز کرد
و باز درباره شیراز روزگار اشکانیان میخوانیم:
چو بنشست بهرام ز اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
... ورا بود شیراز تا اصفهان
که دانندهای خواندش مرزمهان
سپس به شیراز روزگار ساسانیان میپردازد:
بدان کار شایسته شه "سوفرای"
یکی پایهور بود و پاکیزه رای
جهاندیده از شهر شیراز بود
سپهبددل و گردنافراز بود
با پیروزی اعراب تازه مسلمانشده بر ساسانیان، نیاز به شهرهایی تازه برای سازمان دادن سربازان عرب در دل سرزمینهای بهدست آمده، پدید آمد؛ نگاهی که نخستین بار به ساخت شهرهای کوفه و بصره در عراق امروزی و ایران آن روزگار انجامید. این نگاه، با گشوده شدن هر سرزمینی، زمینه ساخت شهرهایی تازه را فراهم میکرد. با این نگاه، پس از شکست شدن ایستادگی مردم پارس در برابر آنان، شهر شیراز، در جای کنونی به دستور خلیفه دوم ساخته شد.
حمدالله مستوفی در نزهتالقلوب (۷۴۰ ق) ساخت شهر شیراز را بهدست محمد ابن یوسف، برادر حجاج، در سال 693 میلادی میداند.
شهبازی مینویسد: چون شیراز گذرگاهی بود که یزد، کرمان، خوزستان، اصفهان و خلیج فارس را به هم پیوند میداد، پایگاه (سپاه مسلمانان) در فارس و جایگاه کارگزاران ارشد نظامی و اداری شد و برای دو سده فرمانداران عرب فارس در آنجا بودند. سرانجام در سال 436 هـ. ق (1044م) «امیر ابوکالیجار» شهر استخر را ویران کرد و شهروندان آن را به شیراز کوچانید؛ این آغازی است بر نامآوری شیراز؛ روزهایی که شیراز، بار دیگر شیرازه پارس میشود با این دیگرگونگی که این بار، دیگر شیرازهای برای دادههای گردآوری شده از ایرانزمین نیست که شیرازه فرهنگ، هنر و ادب ایرانزمین است. آمد و شدهای سیاسی و نظامی، نه تنها از بالندگی شیراز نکاست که روزبهروز بر بالندگی و آوازه شیراز افزود. مساجد، دانشکدهها، کتابخانهها و دیگر زیرساختهای فرهنگی و هنری همچون گردآمدن بزرگان دین، دانش، فرهنگ، هنر و ا دب از هرجای جهان اسلام، شیراز را به سوی پایتخت دانش، فرهنگ، هنر، ادب در همه جهان اسلام میبرد.
کوچ قشقاییهای از سده 4 هجری قمری به پارس و پیرامون شیراز، نام شیراز را پرآوازهتر ساخت.
با نگاه جغرافیای فرهنگی و مردمشناسانه، شیراز، در شیرازه چندین فرهنگ ایرانزمین جای گرفته است؛ لرها، قشقاییها، خوزستانیها، پارسها، کردها، سیستانیها و بلوچها و...
گستره فرهنگی قومی، زبانی، نژادی، دینی و مذهبی در شیراز و از همه ارزشمندتر، گردآمدن دیدگاههای گوناگون در آن، شهروندانی را میساخت که نه تنها در زندگی شهروندی با یکدیگر به سازگاری رسیده بودند که در اندیشه و دانش نیز، مردمانی آزاده را در خود میپروراند. این خود زمینه و بستری برای برآمدن چهرههای بزرگی بود که از همه جای ایرانزمین و بهویژه سرزمین پارس، به شیراز کوچ کرده بودند؛ کسانی همچون ابن مقله بیضایی، پدر خوشنویسی، ابن سیبویه پدر زبان و ادب عرب، شاگردان شیخ ابواسحاق کازرونی همچون ابن خفیف در دین و عرفان، قطبالدین کازرونی در موسیقی، سیاست، عرفان، فقه، پزشکی و نجوم، حافظ و سعدی شیرازی در فرهنگ و ادب فارسی، شاه داعی الله در عرفان، منصور دشتکی در مذهب، علامه جلالالدین دوانی در فلسفه و حکمت و ادب، میر سید علی خان کبیر شیرازی در فقه، جرجانی در عرفان و ادبیات، ابوالعلاء شیرازی در پزشکی، خواجوی کرمانی در ادبیات و عرفان، شوریده شیرازی در ادبیات، باباکوهی در عرفان، ملاصدرای شیرازی، پایهگذار حکمت متعالیه در فلسفه، حکمت، عرفان و فقه شیعی، کریم خان زند در سیاست، آیتالله میرزای شیرازی بزرگ در فقه شیعی و سیاست، محمدشفیع وصال شیرازی از خوشنویسان و شاعران بهنام روزگار قاجار، حسین بهزاد از نامآوران نگارگری مکتب شیراز، آبش خاتون، تنها فرمانروای زن استان فارس، ابوماهر موسی بن یوسف سیار شیرازی از چهرههای برجسته پزشکی، محمد اَهْلی شیرازی از شاعران و عارفان بزرگ شیرازی، بابا فغانی از شاعران شناخته شده شیرازی، شیخ روزبهان بقلی فسایی از بزرگان عرفان و ادبیات فارسی، میرزا صالح کازرونی که از پایهگذاران روزنامهنگاری در ایران است، و... تا علیاصغر حکمت، سیاستمدار، ادیب، شاعر، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی، فیروز نادری، مدیرکل تنظیم راهبردهای آزمایشگاه پیشرانه جت در ناسا و مدیرکل اکتشافات منظومه شمسی، ابراهیم گلستان، کارگردان، داستاننویس، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ایرانی، پرفسور علی اصغر خدادوست، از چشمپزشکان نامآور در جهان، شهید عباس دوران، نامآورترین خلبان ایرانی، سیمین دانشور، نامآورترین بانوی داستاننویس ایرانی، محمداسماعیل زرمهر شیرازی از نامآوران قلمزنی مکتب شیراز، سید صدرالدین شایسته شیرازی، نگارگر و نقاش و مجسمهساز نامی و صاحب سبک شیرازی، فرصتالدوله شیرازی از بزرگان ادبیات فارسی، لطفعلی صورتگر، نقاش معروف عصر قاجاری، قاآنی شیرازی از شاعران بزرگ روزگار قاجار و نخستین شاعر ایرانی که زبان فرانسه را میدانست، آیتالله شهید سیدعبدالحسین دستغیب از نویسندگان و علمای مجاهد و مبارز، امام جمعه فقید شیراز، شهید شیرعلی سلطانی از شاعران برجسته آیینی، نصرالله مردانی پدر غزل حماسی فارسی، علی سامی از مشاهیر و مفاخر نویسندگی، پژوهشگری و باستانشناسی ایران، آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی، مهدی حمیدی شیرازی از بزرگان ادبیات فارسی، فریدون توللی از بزرگان شعر نو فارسی و... که آوردن نام همه چهرههای برجسته شیرازی یا کسانی که در شیراز پرورش یافتهاند خود کاری بزرگ و سترگ است.
باید دانست که از سده چهارم، شیراز، رویشگاه اندیشه مرشدیه در عرفان، تشیع در مذهب، خوشنویسی و نگارگری در هنر، ادبیات فارسی و... بود. شیخ ابواسحاق کازرونی نخستین بار با درهم آمیختن اندیشهگاه اسلامی شیعی و شافعی و همچنین اندیشههای فلسفی و حکمتی پیش از خود بهویژه اندیشههای ایران، اندیشگاه مرشدیه را پایه گذاشت و از سوی شاگردان و پیروان او هر روز بالندهتر شد تا در سرودههای حافظ شیرازی به اوج ادبی رسید. این پایان راه نبود و در دانشکدههایی همچون مدرسه منصوریه و مدرسه خان شیراز، هر روز بیش از پیش پرورش یافته و بالندهتر شده تا بار دیگر در مناظره تاریخی علامه صدرالدین دشتکی شیرازی از اندیشگاه شیعی امامیه و علامه جلالالدین دوانی از اندیشگاه سنی شافعی، در مدرسه خان شیراز، بروزی دوباره یافت؛ این مناظره زمینه را برای گرایش همگانی به شیعه در ایران فراهم کرد. تنها چند دهه پس از این مناظره، مدرسه خان، نوجوانی را در خود پرورش داد تا اندیشگاه مرشدیه را که بیشتر جنبهای عرفانی داشت، با فلسفه و حکمت ایرانی اسلامی، پیوندی دوباره دهد و جهشی بزرگ را پی ریزد؛ آیتالله صدرالدین محمد شیرازی که به ملاصدرای شیرازی شناخته میشود. این اندیشگاه یا مکتب را که از سده چهارم تا کنون میدرخشد، را بایستی پرورش یافته شیراز دانست و آن را اندیشگاه یا مکتب فارس و شیراز دانست. مکتبی که شاید در روزگار خود ملاصدرا در بند شد، پس از او پیروان بسیار یافت و در همه کنشگریها، رخدادها و رویدادهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و گاه اقتصادی ایران، جایگاه ویژهای داشت تا آنکه امام خمینی، توانست این اندیشگاه را در حوزه سیاست، جامهای فاخر بهنام جمهوری اسلامی بپوشاند.
حکمت متعالیه را باید برآیند و پرورش یافته همه اندیشههای ایرانزمین از روزگاران دیرین تا کنون دانست؛ مکتبی که در گذرگاه روزگاران بسیار، بهدست ما رسیده است. مکتبی پارسی که در برخورد با آیین اسلامی و بهویژه شیعی، خود را بازسازی کرده است و پیوسته در بازسازی خود پیش میرود.