بهاران، روزگار عشق آن پروردگار جان جانان
بهاران، روزگار عشق آن پروردگار جان جانان، بر جهانی مرده باشد تا به یک دم، آن جهان را زنده سازد با نوای خویش، که باش و باش میباشد...
انتشار: شعرنو -
بهاران، روزگار عشق آن پروردگار جان جانان، بر جهانی مرده باشد تا به یک دم، آن جهان را زنده سازد با نوای خویش، که باش و باش میباشد...
بهاران آمد از راه و به همراهش نوای حضرتش پیچیده در عالَم که برخیزید اکنون مهر و آب و آذر و آن فرّ و خور و داد و اندیشه روان گشتند و چشم چشمه زیباشناسان باز و فرّ آن همایون آفرینشگر به روی هر که موجود است، باران نمنمک گیرد.
چه زیبا روز، نوروز است و مهرش جاودان بر ماست؛ پس اکنون دو دست خویش برمیگیرم از قلبی که با نوروز حول حالنا گشته است بر درگه آن یکه و تنهای زیباساز زیبادانش هستی:
خدایا، جان ما و راه ما و عشق ما را آن بفرما تا خودت خشنود گردی ز آن به ما و فرّ و مهرت رو به ما افزون...
تو ای جانا به خوشبختی تنی ده سالم و گیرا و چشم و دل همه سیر و به داد و راه تو درگیر و خرسند از همان لبخند هر روزت که نوروز است بر اهل جهان ای هستی هستی.
تو ای فرّ جهان بر ما ده از دانش همه بنیان که برسازیم هم خود را همی اهل جهان را زیوری از عشق و پاکی و توانایی و آبادی...
نوروز دگر برآمد از دشت
تا زنده کند سبزه و گلگشت
برخیز و بخند و دست افشان
بر خنده آفرینش جان
دستی چو بر آرم از دعایم
بر درگه مهربان خدایم
خوشتر بنمای و حال و احوال
هم بخت نکو و ثروت و مال
رزق همه دوستان دیرین
حلوا بده و دهان شیرین
آغاز سده 15 هجری خورشیدی و نوروز جهانیان بر شما شاد و پیروز و سربلند
ویرایش از استاد گرانسنگ و ارزشمند دکتر کاظم دهقانیانفرد
زیباست!
بهار تویی که می آیی و دست هایم شکوفه می دهند ناغافل🌺