آوینی؛ تئورسین، معلم یا هنرمند انقلاب اسلامی؟! (ویراست دوم)
یک دهه پیش، روزهایی که تازه پایم به کلانشهر شیراز باز شده بود، از سوی برخی دوستان پایم به نشستهای سیرمطالعاتی که برایم تازگی داشت، باز شد. دیدگاهم این بود که این نشستها یا مانند نشستهایی است که این روزها گرد هم میآیند (که پیش از آن بسیار دیده بودم)، یا به مانند سیرمطالعاتیهای دانشجویی، کتابی از شهید مطهری را میخوانند و دربارهاش گفتگو میکنند (در واقع همان نشست کتابخوانی)، و یا واقعاً سیرمطالعاتی است (در زمینهای پس از خوانش کتاب یا کتابهایی به گفتگو مینشینند). و از آن جا که پیشتر، همه این گونهها را دیده بودم،با این اندیشه که دستکم دوستانی مییابم، راهی شدم.
این سیرمطالعاتی ابتدا برایم این جذابیت را داشت که برخلاف همه آن چه که تا پیش از آن دیده بودم، شیوه نویی را با شناساندن کتابی از شهید آوینی پی میگرفت. گمانم این بود که این سیرمطالعاتی پیرامون فرهنگ و هنر باشد. هر چه به پیش رفتیم، متوجه شدم که این جوانان، شهید آوینی را در جایگاه کسی چونان شهید مطهری نشاندهاند و از آوینی یک تئورسین و گاه ایدئولوگ میسازند.
آن روز نمیاندیشیدم که آوینی برای کسانی تا این اندازه بزرگ شده باشد و تنها گمان میکردم این جوانان دوستدار فرهنگ و هنر، با اندیشه گمنام ماندن آوینی و بررسی او راهی را خواهند رفت و خواهند فهمید.
چندی دگر، دوباره از سوی کسانی دیگر،پایم به چنین نشستهایی باز شد و آوینی...
فروردین ماه ۱۳۹۵، شبکه سوم سیما، در برنامه هفت، گفتگوی دکتر وحید یامینپور (رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) و دکتر امید روحانی (پزشک، منقد فیلم و بازیگر) در این باره پخش شد.
در این برنامه یامینپور در جایگاه یکی از شیفتگان مکتب آوینی و روحانی در جایگاه یکی از دوستان آوینی درباره ویژگیهای شهید آوینی سخن میگفتند. این گفتگو، مرا به این گمان رساند که جریانی برآن است تا از آوینی یک ایدئولوگ انقلاب بسازد؛ نه در اندازه یک ایدئولوگ فرهنگی و هنری که جایگاهی در اندازه رهبران اندیشهای و گفتمانی انقلاب اسلامی از او ساخته است.
در این برنامه یامینپور شهید آوینی را تئورسین و معلم انقلاب میشناساند؛ هرچند با برخورد تند روحانی روبرو شد. روحانی سخنی به جا را بیان کرد که ذکر آن خالی از لطف نیست: هر کسی را باید در جایگاه خود معرفی کرد نه بیشتر و نه کمتر!
در دهه 50 پدیدهای چون دکتر علی شریعتی برخواست. مردی با بیانی استوار و شیرین برای جوانان، که کشور را سراسر شور و جنبش کرد.
شریعتی به عنوان یکی از معلمها و پرچمهای انقلاب اسلامی (گفتاری از مقام معظم رهبری) ویژگیهای خود را داشت. در دهه ۶۰، پدیدهای دیگر چون آوینی برخواست که سید شهیدان اهل قلم شد (گفتاری از مقام معظم رهبری).
اگر در دهه 50 شریعتی چونان درخشید که تا سالها پس از او شریعتیسم (شهید مطهری و مهندس بازرگان در نامه مشترک به امام خمینی) را ساخت؛ اکنون باید ببینم سرنوشت آوینیسمها به کجا کشیده خواهد شد.
این در حالی است که نه میتوان از تأثیر شریعتی بر جامعه و نه تأثیر شهید آوینی به سادگی گذشت.
همه این شیفتگیهای بی چون و چرا، از آن جا برمیخیزد که هر کسی را آن گونه که بوده است،نشناختهایم و نشناساندهایم.
از سوی دیگر جوان همیشه در پی سخنهایی است که نو و زیبا باشد. سخنانی که افزون بر نو بودن، شور و هیجانات جوانی را بتواند، با خود همراه کند.
اگر از دوران روشنفکربازی شهید آوینی (به تعبیر خود شهید آوینی) بگذریم، باید گفت شهید آوینی از رویشهای خوب انقلاب اسلامی بود. او در پی پیادهسازی گفتمان انقلاب اسلامی گام برمیداشت و شاید بتوان گفت خواهان کارکرد گفتمانی انقلاب اسلامی است؛ چیزی که بسیاری از مسئولان سه دهه گذشته، پای گام برداشتن در آن زمین را نداشتند و از این رو ناکارآمدی و دشواریهایی که از تنبلی یا فساد خود آنان برمیخواست را با اتهامزنی به خواهندههای چونان آوینی با برچسبهایی همچون تندرو، عصبی، جنگطلب و ... پی میگرفتند و شد آن چه شد...
آوینی نه در جایگاه تئورسین، و نه معلم بلکه به عنوان رسانه و هنرمندی متعهد، کوشش داشت تا گفتمان انقلاب اسلامی را در جامعه زنده نگه دارد. وی با شناخت درست و به هنگام، جنگ نرم فرهنگی تلاش داشت تا جایگاه هنر و رسانه، را بعنوان جنگافزار مناسب این جنگ بشناسد و بشناساند و از آن بهره گیرد؛ کاری که با شهادتش ناتمام ماند.
گفتنی است که با پایان یافتن جنگ تحمیلی، و به ویژه با آغاز دهه هفتاد، دیدگاههای گوناگونی برای آینده پیش رو، پیشبینی شد. همگی پیشبینی میکردند که جمهوری اسلامی، با پایان یافتن جنگ نظامی یا جنگ سخت، وارد دوران جنگ سرد و نرم شده است.
برخی چون سردار دکتر محسن رضایی و دکتر احمد توکلی بر این باور بودند که پایان یافتن جنگ، جمهوری اسلامی را به کارزار شدید اقتصادی خواهند کشاند و تنها راهکار رودرویی در این جنگ، افزایش توانمندی اقتصاد کشور است. از این رو به تحصیل دانش اقتصاد پرداختند. محسن رضایی در این باره میگوید: هنگامی که پس از 15 سال میدیدم که با همه جنگ اقتصادی، دولتمردان آن را توهم توطئه میدانند و دیدگاه ما را به هیچ میانگارند به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری وارد صحنه شدم تا خود سکان مدیریت کشور را در دست بگیرم. (نقل به مضمون از سخنان محسن رضایی در برنامههای تبلیغاتی ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴)
برخی دیگر همچون آیتالله علیاکبر هاشمی رفسنجانی که آن روزها سکاندار دولت بود، با دیدگاهی دیگر به مسئله پساجنگ مینگریستند. به گمان آنها توسعه و سازندگی راهبرد اصلی جمهوری اسلامی در دوران پساجنگ است. و در این زمینه پیروزیهای بزرگ و چشمگیری داشتند. آنها دیدگاهی فراتر از دیدگاه دسته پیش داشتند و آن این بود که اگر جنگ سردی هم باشد با توسعه و سازندگی میتوان بر آن پیروز شد.
دستهای که شهید آوینی یکی از چهرههای شناخته شده آن بود، به این شناخت رسیدند که جنگ سرد نرم فرهنگی آغاز شده است و بایستی در این دوران با ارائه دیدگاهها و اندیشههای فرهنگی، به جنگ فرهنگی پرداخت. شهید آوینی و کسانی چون او، در آن روزها، با دشواریهای بسیاری روبرو شدند؛ چرا که آن چه میگفتند و انجام میدادند، برای همه ناشناخته بود. جنگی که در آن دوران تنها مقام معظم رهبری تحت عنوان تهاجم فرهنگی از آن یاد میکرد.
شهید آوینی که در دوران دفاع مقدس با روایت فتح، خوش درخشیده و میتوان او را از سرداران دوران دفاع مقدس خواند، اکنون در کارزار فرهنگی، جبهه ای دیگر گشوده بود. او با راهاندازی مؤسسه سوره، در واقع جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را راهاندازی کرد. چیزی که از هر دو جناح سیاسی راست و چپ و یا به گفته امروزیها اصولگرا و اصلاحطلب مورد هجمه قرار گرفت. البته خود شهید آوینی نیز به رودررویی با این دو جریان سیاسی پرداخت. افزون بر این دو جریان، جریان روشنفکری نیز در برخورد با آوینی همتی مضاعف به خرج داد؛ زیرا آوینی در واقع رودرروی آنان بود که با خالی دیدن عرصه فرهنگ، میخواستند، آن را به نام خود بزنند.
شهید آوینی به تنهایی توانست خاکریز کوچکی را در برابر جبهه فرهنگی دشمن بسازد. خاکریزی که پیوسته زیر آتش دشمن و خودی بود.
شهید آوینی به این جا رسیده بود که گفتمان انقلاب اسلامی نیاز دارد تا در ساحت هنر و فرهنگ نیز نظریهپردازی و تئوریسازی کند. در این زمینه هم کاری را آغاز کرد که با شهادتش بیپایان ماند؛ و میتوان گفت پس از او کارش بر زمین ماند و در انتظار کسانی که از راه برسند...
نه تنها در زمینه فرهنگی، که در زمینههای سیاسی و اقتصادی هم جمهوری اسلامی هنوز به مبانی پذیرفته شده و قابل قبولی دست نیافته است. این در حالی است که در عرصههای علمی و نظامی توانسته است گوی سبقت را به سرعت از رقیبان خود برباید.
هرچند آوینی در زمینه فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی، کوشش بسیار کرد، نباید او را تئورسین و نظریهپرداز انقلاب! یا هنر انقلاب اسلامی بدانیم. اما میتوان شهید آوینی را به عنوان پدر و بنیانگذار هنر انقلاب اسلامی و نه فرهنگ انقلاب اسلامی دانست.
در چند شب گذشته نیز، در شبکه ۴ سیما، برنامهای پخش میشود که تلاش دارد آوینی را بسیار بیش از آن چه بود، نشان دهد. در این برنامه، گاه او را مالکوم ایکس و بیشتر با جلال آلاحمد همسان میکنند. شاید در برخی ویژگیها،آوینی و جلال، همانندی داشته باشند، باید دانست که این سید جلال با آن سید مرتضی، راه بسیاری را از هم دور هستند.
این همانندسازیها یا بزرگدیدنها، برای جوانان و نوجوانان، انحرافهای ژرفناک اندیشهای و دانشی را خواهد ساخت که برون رفت از آن بسیار دشوار خواهد بود.
شهید مرتضی آوینی یک هنرمند واقعی بود
ولی متاسفانه امروز هیچ هنرمندی به پای این شهیدان هنرمند نمیرسند و تعداد کثیری از هنرمندان امروز هیچ رفتار و اخلاق و منش و انسانیتی از این شهدا به ارث نبرده اند...شهید آوینی و تمامی شهدا مرد میدان و عمل بودند مردانگی در خونشان می جوشید...اهل صداقت و ایمان واقعی بودند نه ایمان ظاهری که این روزا همه ازش دم میزنن و فقط ادعا دارند...
به حرف و قلم میشه همه چیو زیبا نوشت و نشون داد حرف از شهدا میزنیم اما باید در عمل ثابت کرد که مثل شهدا هستیم و مانند آنها رفتار کنیم و اخلاق و منش و انسانیت و ...از آنها یاد بگیریم...
برای شادی روح تمامی شهدا و امام شهدا و خصوصا سید اهل قلم شهید مرتضی آوینی صلوات بر محمد و آل محمد ( ص )