بداهههای ادبی بهار
زیر باران
قدمی نِه به قَدَح
تا که مستت بکند بوی شَرَح
انتشار: شعرنو - حافظ خبر - روزنامه شیرازنوین شماره 956 مورخ 28 فروردین 1399 صفحه 5 -
سلامی و درودی
به عزیزی
که پگاهش پر نیکی
و نگاهش به خدا
تا به نیکی همه ایام نویسد
همه از عشق و نشاط
همه از صدق و صفا
همه جا پر شده از نور خدا
و بزن دست و بیفشان خود را
که بهاری شده است و همه جا بارانی است
این نسیمی است که از مهر خدا می آید
***
زیر باران
قدمی نِه به قَدَح
تا که مستت بکند بوی شَرَح
شَرَحی کز دل عاشق پیداست
و در آن شَرح شَرَح،
دل خود را بردار...
رنج های دل خود را برگیر
زیر باران خدایش آور
با خودش خواهد برد
همه رنج دلت...
شادی و خنده ز دل
هدیه ای خواهد بود
پس برقصان پا را
دست افشانی کن
مست از آن عطر خدا
که بلند است ز دیوار گِلی
که درونش یک گُل
خانه دارد به ابد
و بهاران گاهی
سر از آن بیشه گِل
پی مستیِ نَمی
یا به آواز هَزار
میتراود آن گُل
***
بیا!!
دستان هم گیریم
از مهر خداوندی
و پایاپای
در باران که میبارد کنون از آسمان بر ما
همپای خدا رقصیم
به شادی بر علفزار خدا
بر روی کوهی سخت
چون مستان رقصان
زیر باران
شاد و آرامش روان
بر یک جهان جاری
کنیم از خویش
سیل مهربانی را
که رقص مهربانیمان
جهانی گشته در سیلاب
سخن کز دل بر آید لا جرم بر دل نشیند..🌹🌹