که می داند؟؟؟
که می داند درون دل چی می سازد؟
که می داند درون دل چی می سازد؟
و دل اصلا وجودش چیست؟
که می داند دل آن کوه سنگ سخت
اقیانوس آبی ساکت و نرم است؟
که می داند درون آب اقیانوس
به آن نرمی،
پر از سنگ است و ماهی های خون آشام
پر است از کوسه و تمساح و وال آدم خوار
که می داند اگر کوهی که آرام است
بخواهد سینه خود را برای خلق بگشاید
بسوزاند جهانی را و خلق روی خاکش را
که می داند چگونه آتش آن سینه پر جوش کوه سخت،
در هنگامه آرام
چه سر سبز است
چه خرم دره ای دارد
که می داند درون آب اقیانوس
اگر آن سینه پر رمز و رازش را برون ریزد
به سیلابی عظیم و دهشت
خرابی ها به بار آرد
ولی با این همه اوصاف دانستن
دوباره کوه برای ما پر از سختی است
دوباره آب اقیانوس
برای ما پر از نرمی است
دوباره خشم را از خشم می خواهیم
دوباره نرمی از نرمی طلب داریم
چه بی انصاف این خلق است
سکوت مرد عابر را ز ضعفش داد اوصافی
و خشم مرد عابر را، همان عصیان قدرت خواه