۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۱۹
شهید بستانپور به روایت محمدصادقی
یاد عقب نشینی و آخرین دیدار من با بستانپور درون خانه ای تاریک. با شکم گرسنه..... او که از همه شجاع تر بود و نترس تر....
انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 163 مورخ 12 دی 1390- کازرون نما - کازرون خبر -
با هم به سوسنگرد رفتیم...
یاد عقب نشینی و آخرین دیدار من با بستانپور درون خانه ای تاریک. با شکم گرسنه..... او که از همه شجاع تر بود و نترس تر....

روزی که از من دعوت کرد تا عضو انجمن شوم.
حالا من آمده ام و او نیست. و دوستان مرا جانشین او کرده اند و مسئولیت انجمن اسلامی دانش آموزان مدرسه (مدرسه شهید غلامرضا بستانپور واقع در خیابان شریعتی فعلی- این مدرسه پیش از انقلاب اسلامی به نام مدرسه شاپور معروف بود. با پیروزی انقلاب اسلامی نام آن به شهید سعید محسن تغییر یافت و در سال 59 پس از شهادت شهید بستانپور به نام ایشان شد.) را به من سپرده اند.
انجمنی که اساساً فعالیت هایش در چند جبهه بود. یکی کلاسهای قرآن و عقیدتی و ایدئولوژی بود. که آقایان بخرد و اسدزاده و بعضی دوستان دیگر داشتند. گاهی اوقات تحلیل سیاسی هم داشتیم. شاید به این اسم نه مثلاً اسمش خبر یا چیزی شبیه آن بود. یکی بخش نظامی بود که بعداً به مرور زمان با بسیج یکی شد. که ابتدا دکتر حاج کاظم پدیدار مسئول آموزش بود و بعد مسئول همین بخش نظامی شد . یک بخش دیگر هم مبارزه با گروهکهای سیاسی بود.
وقتی بستانپور بود، آنها خیلی جولان می دادند. کلاسها را تعطیل می کردند. کتک کاری راه می انداختند. زیرا در شهرهایی که دانشگاه داشت در دانشگاه شلوغ می کردند و جاهایی که نداشت مثل کازرون مدارس را به شلوغ بازار تبدیل کرده بودند.
هم چپ ها بودند هم منافقین هم پیکاریها.
هر روز در مدرسه درگیر داشتیم.
روزنامه توزیع می کردند. سخنرانی و میتینگ میگذاشتند. ما هم با مسئولیت شهید بستانپور با آنها مقابله می کردیم.
من بودم و شهید صفر غلامی و شهید مهدی کوزه گری و صادق یوسفعلی و بهرام گلستان و شهید سهیلی و ...
اما بعد از این که از سوسنگرد آمدیم دیگر مدرسه داشت از آن حالت خارج می شد. گروه نظامی انجمن کم کم شکل گرفته بود.
کارهای بدنسازی و رژره و ... را شکل می دادیم.
در واقع می شود گفت در کازرون، انجمن هسته اولیه بسیج بود. و با تشکیل شاخه نظامی، انجمن شد حلقه اول بسیج. کسانی مثل مرتضی اخگر، کاظم پدیدار، محسن داودی، شهید غلامرضا بستانپور، شهید صفری، شهید غلامی، شهید جوکار ( از بچه های جروق) و ... تماماً کسانی بودند که حالت نیمه نظامی داشتند و با سپاه در ارتباط بودند. بعداً همین ها وارد بسیج شدند و اولین نیروهای بسیجی بودند.
ما با شهید بستانپور از طرف انجمن می رفتیم پادگان زیر نظر سرهنگ حجازی آموزش می دیدم.
بستانپور آدم بسیار پر تحرکی بود. هم اهل نماز و تعبد بود هم اهل سیاست و هم اهل فرهنگ و هم اهل فعالیتهای رزمی نظامی .
خالصانه با همه وجودش کار می کرد.
اما در مورد سوسنگرد آن چه مهم است روح حاکم بر سوسنگرد بود. بیشتر از این که اسلجه کار کند ( اسلحه ما ام- 1 بود ) و این آخری ها مثلاً می شد کلاش .
خمپاره هم که اصلاً نداشتیم. اصلاً باید بگویم خمپاره را نمی شناختیم. ما با آموزشهای بسیار ساده و سطحی رفتیم و آن جا خیلی چیزها را یاد گرفتیم.
اما این روح مقاومت، ایثار، ارادت به امام بود . همه می گفتند ما باید فدای امام بشویم. فدای انقلاب بشویم.
چیزی که سوسنگرد را نگه داشت همین ایستادگی بچه ها با دست خالی بود. مقاومت شان با ایمات متکی به خدا بود. اخلاصشان بود.
کسی به فکر این نبود که چه بدست می آوریم به فکر این بودند که چه چیزی را باید بگذاریم تا سوسنگرد بماند.
همه اینها شاید یه هفته ای طول کشید از زمانی که وارد شهر شدیم تا آزادسازی حصر سوسنگرد و در تمام این مدت با کمترین غذا و امکانات می ساختیم.
نه آب بود نه غذا.
اما هیچ کس احساس ضعف نمی کرد چون فرزند رمضان و محرم بودند. چون اتکایشان به نور ایمانشان بود و چون توکل شان به خدا بود.
انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 163 مورخ 12 دی 1390- کازرون نما - کازرون خبر -
با هم به سوسنگرد رفتیم...
یاد عقب نشینی و آخرین دیدار من با بستانپور درون خانه ای تاریک. با شکم گرسنه..... او که از همه شجاع تر بود و نترس تر....

روزی که از من دعوت کرد تا عضو انجمن شوم.
حالا من آمده ام و او نیست. و دوستان مرا جانشین او کرده اند و مسئولیت انجمن اسلامی دانش آموزان مدرسه (مدرسه شهید غلامرضا بستانپور واقع در خیابان شریعتی فعلی- این مدرسه پیش از انقلاب اسلامی به نام مدرسه شاپور معروف بود. با پیروزی انقلاب اسلامی نام آن به شهید سعید محسن تغییر یافت و در سال 59 پس از شهادت شهید بستانپور به نام ایشان شد.) را به من سپرده اند.
انجمنی که اساساً فعالیت هایش در چند جبهه بود. یکی کلاسهای قرآن و عقیدتی و ایدئولوژی بود. که آقایان بخرد و اسدزاده و بعضی دوستان دیگر داشتند. گاهی اوقات تحلیل سیاسی هم داشتیم. شاید به این اسم نه مثلاً اسمش خبر یا چیزی شبیه آن بود. یکی بخش نظامی بود که بعداً به مرور زمان با بسیج یکی شد. که ابتدا دکتر حاج کاظم پدیدار مسئول آموزش بود و بعد مسئول همین بخش نظامی شد . یک بخش دیگر هم مبارزه با گروهکهای سیاسی بود.
وقتی بستانپور بود، آنها خیلی جولان می دادند. کلاسها را تعطیل می کردند. کتک کاری راه می انداختند. زیرا در شهرهایی که دانشگاه داشت در دانشگاه شلوغ می کردند و جاهایی که نداشت مثل کازرون مدارس را به شلوغ بازار تبدیل کرده بودند.
هم چپ ها بودند هم منافقین هم پیکاریها.
هر روز در مدرسه درگیر داشتیم.
روزنامه توزیع می کردند. سخنرانی و میتینگ میگذاشتند. ما هم با مسئولیت شهید بستانپور با آنها مقابله می کردیم.
من بودم و شهید صفر غلامی و شهید مهدی کوزه گری و صادق یوسفعلی و بهرام گلستان و شهید سهیلی و ...
اما بعد از این که از سوسنگرد آمدیم دیگر مدرسه داشت از آن حالت خارج می شد. گروه نظامی انجمن کم کم شکل گرفته بود.
کارهای بدنسازی و رژره و ... را شکل می دادیم.
در واقع می شود گفت در کازرون، انجمن هسته اولیه بسیج بود. و با تشکیل شاخه نظامی، انجمن شد حلقه اول بسیج. کسانی مثل مرتضی اخگر، کاظم پدیدار، محسن داودی، شهید غلامرضا بستانپور، شهید صفری، شهید غلامی، شهید جوکار ( از بچه های جروق) و ... تماماً کسانی بودند که حالت نیمه نظامی داشتند و با سپاه در ارتباط بودند. بعداً همین ها وارد بسیج شدند و اولین نیروهای بسیجی بودند.
ما با شهید بستانپور از طرف انجمن می رفتیم پادگان زیر نظر سرهنگ حجازی آموزش می دیدم.
بستانپور آدم بسیار پر تحرکی بود. هم اهل نماز و تعبد بود هم اهل سیاست و هم اهل فرهنگ و هم اهل فعالیتهای رزمی نظامی .
خالصانه با همه وجودش کار می کرد.
اما در مورد سوسنگرد آن چه مهم است روح حاکم بر سوسنگرد بود. بیشتر از این که اسلجه کار کند ( اسلحه ما ام- 1 بود ) و این آخری ها مثلاً می شد کلاش .
خمپاره هم که اصلاً نداشتیم. اصلاً باید بگویم خمپاره را نمی شناختیم. ما با آموزشهای بسیار ساده و سطحی رفتیم و آن جا خیلی چیزها را یاد گرفتیم.
اما این روح مقاومت، ایثار، ارادت به امام بود . همه می گفتند ما باید فدای امام بشویم. فدای انقلاب بشویم.
چیزی که سوسنگرد را نگه داشت همین ایستادگی بچه ها با دست خالی بود. مقاومت شان با ایمات متکی به خدا بود. اخلاصشان بود.
کسی به فکر این نبود که چه بدست می آوریم به فکر این بودند که چه چیزی را باید بگذاریم تا سوسنگرد بماند.
همه اینها شاید یه هفته ای طول کشید از زمانی که وارد شهر شدیم تا آزادسازی حصر سوسنگرد و در تمام این مدت با کمترین غذا و امکانات می ساختیم.
نه آب بود نه غذا.
اما هیچ کس احساس ضعف نمی کرد چون فرزند رمضان و محرم بودند. چون اتکایشان به نور ایمانشان بود و چون توکل شان به خدا بود.

آرامگاه پیر بَنکی در آستانه ویرانی
آیا صفرهای پول ملی پرواز میکنند؟
هشیار باشیم؛ آتشبس، پایان جنگ نیست!
آشنایی با زندگی شهید پرفسور سعید برجی
به پیشواز نبرد آغاز میگردد
آشنایی با شهید پرفسور عبدالحمید مینوچهر
آشنایی با زندگی شهید پرفسور سید امیرحسین فقهی
آشنایی با آیتالله دکتر احمد بهشتی
سحرگاهان سعدیه
انقلاب ما، انقلابی از نهاد مردم بود
سرمای زمستانی شیراز با کمترین بارش
نگاهی به جلد کتاب کارگاه نوآوری و کارآفرینی؛ پایه یازدهم
نابودی سنگگورهای تاریخی کازرون
گلبوسه
ترور 4 دانشمند هستهای استان فارس در حمله رژیم صهیونیستی
شما در مقابل بیآبی و گرسنگی و شکنجه مقاومت کردید ما در مقابل نگاهها
رویداد آیینهها؛ آشنایی و بررسی آثار بابافغانی شیرازی
رویداد آیینهها؛ آشنایی و بررسی با شاه داعی الله شیرازی، عارف و شاعر سده نهم
در دومین رویداد ادبی آیینهها روی داد؛ آشنایی با مولانا محمد طالب جاجرمی
به بهانه آغاز هفته کتاب و کتابخوانی؛ پاسداشت دکتر منوچهر کیانی در رویداد صحبت یار
پاسداشت نزدیک به 30 چهره فرهنگ و هنر فارس در نیمسال نخست 1402
صدور مجوزهای فرهنگی هنری مجازی شد/ مهلت سامانه ای کردن تا پایان آبان
رونمایی از کتاب به ژرفای زیبایی
بررسی روابط عمومی از دو زاویه دانش و کارآیی
پاسداشت تلاشهای 100 چهره فرهنگی و هنری در رویداد صحبت یار 1401
پاسداشت بیش از ۴۰ فرهنگور و هنرمند فارس در رویداد صحبت یار
کارگردان نمایش اسب قاتلین: جشنوارهها بستر بالندگی هنری و اندیشهورزی
برگزاری کارگاههای توانمندسازی انجمنهای ادبی در فارس
طرح ویژه حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی از مستندسازان استان
گشت و گذار در مسجد جامع وکیل شیراز
چهارصد و هجدهمین نشان ملی مفاخر در دستان حکیمی از فسا
آشنایی با برخی از گلهای بهاری فارس
نوروز؛ نفسِ تازهٔ زمین و رستاخیز طبیعت
رویش دوباره زندگی در نوروز 1404
برفگاه سپیدان در روزهای پایانی اسفند
یک روز بارانی در شیراز : عشق و زیبایی در میان قطرات باران
گذری بر مناطق گردشگری کازرون
کاروانسرای خان زنیان
روستای دیکانک و گاوکشک
خشونت چیست؟
کودتای نظامی مصدق علیه شاه!!!
اردیبهشت های نعیم
حرم شاهچراغ
مهدویت، از حقیقت تا انحراف!!
باستان گرایی خوب یا بد؟
باغ سیب و به خانه زنیان
سفری با عطاهای فراموش نشدنی
خوانش نمایشنامه شب یلدا
خانه ای قدیمی در کازرون
منطقه چرامکان
گل انار
بهار در بهشت زهرای کازرون
سعدیه
سیب بود و آب بود و مهربانی
چنارفاریاب
استقبال مردم شیراز از شهدای گمنام
عزاداری محرم در حسینیه کازرونی های مقیم شیراز
باغ ارم
پارک جنگلی مرتضی علی در شیراز
چرا باید از روحانی بترسیم؟/خطر را جدی بگیرید!
انتخاب مسئول گروه قرآنی زنیان
شاخه اما بگریست
بچه محلمون آقا محمد
تاسوعای 1396 هجری کازرون
شکوفه های آخورک
دشت برم نوروز97
شکوفه های بهاری پرتقال
مناطق گردشگری شیراز
مصدق و نهضت تنگستانی ها
جنبش کتابخوانی در خانه زنیان
حافظیه
یک جامانده کربلای ۴ از اروند گفت
روستای کهمره سرخی
انتخابات 7 اسفند 94
حضرت عباس مدد کن مدد
