نهضت ملی در کازرون و فارس
انتشار: هفته نامه شهرسبز-سایت خبری تحلیلی کازرون نما - هفته نامه شهرسبز فروردین 89 - سایت خبری تحلیلی نگاه فارس -سایت خبری تحلیلی خبر پارسی - سایت خبری تحلیلی حافظ نیوز- هفته نامه شهرسبز اردیبهشت 89- سایت ابا شهید(مرحوم دکتر محمدحسن طاهری) - کازرون خبر - سایت خبری تحلیلی عصرفارس - پیامخبر - روزنامه شهروند - پژوهشهای ایرانشناسی -
آن چه در پی میآید برآمده از گفتگوهایی با مرحوم مهندس رجبعلی طاهری، از مبارزان دوران نهضت ملی و نهضت اسلامی، است.
مرحوم مهندس رجبعلی طاهری، از انقلابیون برجسته و شناخته شده استان فارس بود. وی مبارزه خود را از سالهای پایانی دهه بیست و در دورانی نوجوانی با هواداری از نهضت ملی آغاز نمود. در دانشگاه تهران مهندسی عمران و شهرسازی خواند و در همان جا با مرحوم بازرگان و مرحوم آیتالله طالقانی آشنا شد. پس از پایان تحصیلات و گرفتن کارشناسی ارشد خود، به فارس برگشت و شرکت راهسازی عتقن را راهاندازی کرد؛ شرکتی که از دهه چهل برای سازماندهی و ساماندهی مبارزه با رژیم پهلوی همگام با نهضت امام خمینی، پوشش مناسبی در فارس را ایجاد کرد.
سالها زندان و تبعید را بر خود هموار کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فارس را پایه گذاشت. با راهاندازی حزب جمهوری اسلامی به عضویت شورای مرکزی این حزب درآمد و شاخه فارس را راهاندازی نمود. در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی از سوی مردم کازرون به مجلس رفت. وی در سالهای دهه هفتاد و هشتاد با فصلنامه انتظار، به بیان آرمانهای انقلاب و روند تحریف و کجرویها از گفتمان انقلاب اسلامی پرداخت. می توان او را پدر رسانههای انقلابی و رهبری انقلاب اسلامی در فارس دانست؛ زیرا نیم قرن تنها رسانه انقلابی اسلامی پیرو خط امام در فارس بود که با نوشتهها و بیان خود به شمار میآید. پاییز سال ۹۲ در حالی که بر سر سفره افطار نشسته بود، بدرود زندگی گفت. آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی در پیام خود به مردم فارس، وی را دوست دیرین خود دانست.
احزاب فارس و نهضت ملی
سال ۱۳۲۵ ه. ش و پس از آن که نهضت قشقاییها شکت خورد، به همراه خانواده به شیراز آمدیم. یکی دو سالی آن جا بودیم تا آن که کشور به آرامش رسید و دوباره به کازرون برگشتیم. برادرم، محمدحسن، برای ادامه تحصیل در شیراز ماند. من نیز پس از یک سال، برای ادامه تحصیل به شیراز آمدم.
شیراز همیشه از شهرهای مهم ایران بود که با راهاندازی و پایهگذاری هر اندیشه و سازمانی، کسانی در شیراز به هواخواهی آن برمیخیزند. در آن روزگار نیز در شیراز محمود پیمان و آقای شریعتمداری و... و. حزب ایران (۱) که احزاب جبهه ملی به شمار میآمد را راهاندازی کردند.
حزب ایران، حزبی ناسیونالیست و ملیگرا بود که از همه اقوام و مذاهب نیرو میگرفت و تنها شعارش «داد (عدالت)، نان، کار» بود.
با راهاندازی حزب ایران در شیراز، برادرم به عضویت آن درآمد و من نیز دورادور دستی بر آتش گرفتم و نخستین فعالیتهای سیاسیام را از آن جا آغاز کردم.
این در حالی بود که هنوز دبستان را به پایان نرسانده بودم. در آن سال بود که کارتهایی را با عناوین ملیگرایانه، احزاب جبهه ملی چاپ و پخش میکردند. بر روی برخی از این کارتها جمله «صنعت نفت باید سرتاسر ایران ملی شود» نوشته شده بود. این کارتها را از برادرم میگرفتم و در مدرسه فرصت شیرازی پخش میکردم که به همین دلیل به عنوان معدود دانشآموزان سیاسی شناخته شدیم.
اندکی بعد به دلیل مخارج سنگین زندگی، به کازرون برگشتم و در کنار پدر مشغول به کار شدم. برادرم اما در شیراز ماند. وقتی به کازرون برگشتم، کنار دست پدر در مغازهاش مشغول به کار شدم.
هنوز از آمدنم به کازرون چیزی نگذشته بود که حزب ایران در کازرون نیز راهاندازی شد. از همان روز آغاز، پدرم نیز به عضویت حزب درآمد. من نیز همچنان دورادور فعالیتهایی داشتم.
شهر بسیار پر هیاهو بود. راهاندازی حزب در کازرون برای بسیاری از مردم، به شدت هیجانآور بود. به ویژه این که دکتر کریم سنجابی، در آیین گشایش حزب ایران در کازرون، حضور یافت. از همین زمان تبلیغات حزب در کازرون آغاز شد که آغاز نهضت ملی در کازرون بود.
مردم مشتاقانه منتظر رسیدن دکتر سنجابی بودند. با آمدن دکتر، همگی در تکاپوی دیدار یار مصدق شدند.
سخنرانی سنجابی در آیین گشایش حزب با هیجانهای مردمی چون سوت و کف همراه بود.
هر چند خود به عضویت حزب در نیامده بودم و تنها هوادار سادهای برای آن بودم.
نشریه ملت، ارگان حزب ایران بود که از روزهای نخست آغاز به کار حزب، منتشر میشد. با راهاندازی حزب در کازرون نیز این نشریه پخش شد.
اندکی پس از گشایش حزب در کازرون، دکتر محمد نخشب(۳) از بلندپایگان حزب، حزب مردم ایران را با رویکرد اسلامی، از درون حزب پایه گذاشت.
دلیل جدا شدن نخشب این بود که او خطمشی اسلامی داشت و حزب به اصول و ایدئولوژی اسلامی پایبند نبود. این جدایی در سراسر کشور باعث جدایی برخی اسلامگرایان جبهه ملی از حزب ایران و پیوستن به حزب مردم ایران شد.
در شیراز نیز با انشعاب شریعتمداری و پیمان که از پایهگذاران حزب ایران بودند، حزب مردم ایران را در شیراز راهاندازی کردند. برادرم، مرحوم دکتر محمدحسن طاهری، که سال پایانی دبیرستان را میگذارند، با جدایی از حزب ایران، به حزب مردم ایران پیوست.
با تلاش برادرم، در کازرون نیز حزب مردم ایران با کسانی چون مرحوم منوچهر مظفریان، مرحوم حبیب معنویان، من و دکتر هاشمی بنیان گذاشته شد. هر چند پدرم در حزب ایران به عنوان یکی از اعضای فعال ماند.
هر چند این رخداد در سراسر کشور، به جدایی برخی از حزب ایران شد، ولی این تنها در بُعد مسایل اصولی و ایدئولوژیک بود و از نظر سیاسی نه تنها در مقابل هم نایستادند، که در کنار هم با همبستگی، همدلی، برادری و دوستی مبارزه میکردند.
ارگان حزب مردم ایران هم هفتهنامهای به نام مردم ایران بود که با راهاندازی این حزب در کازرون، مردم ایران نیز به کازرون آمد.
حزب توده هم در کازرون از سالهای ۲۸-۲۹ در آسمان سیاسی کازرون پدیدار شده بود. آنها نیز برای خود نشریهای داشتند که داخلی و محرمانه بود.
افزون بر حزب توده، در استان فارس و به ویژه شیراز، حزب برادران دشمنی شدیدی با دولت ملی مصدق داشت. این دشمنی در حزب برادران، چهرهای مذهبی هم به خود گرفته بود؛ چرا که این حزب را آیتا... سید نورالدین حسینیالهاشمی راهاندازی و رهبری میکرد. وی از مجتهدین به نام شیراز و استان فارس بود و محبوبیتی نیز در بین عامه مردم داشت. این حزب در کازرون پاتوق رسمی نداشت؛ اما نباید هوادارها و سپاتهای غیررسمی آن را فراموش کرد. که این افراد خط و خطوط حزب برادران را در کازرون دنبال مینمودند.
آغاز نهضت/ جنبش مردمی
سالهای ۲۸ و ۲۹ یکی پس از دیگری در گذر بودند. ملی شدن صنعت نفت از مجلس فراتر آمده بود و مردم کوچه و بازار را نیز درگیر کرد. احزاب که دیگر جای خود را داشتند.
اسفند سال ۱۳۲۹ رو به پایان بود. نفت که دیگر از یک نوع ماده سوختنی فراتر رفته و نمودی برای استقلال ملی شده بود. پیش از نیمروز شانزدهم اسفندماه آن سال، فریاد فروخورده مردم ایران، با نفیر گلوله خلیل طهماسبی در تهران به خروش آمد.
ترور رزمآرا در آیین ختم آیتا... فیض، هیجان مردمی را همراه با یک شوک بزرگ را نه تنها درون مرزهای ایران به وجود آورد، که در خارج از کشور نیز این فریاد رسای مردم، به گوش همگان رسید. هر چند ترور آقای نخستوزیر، موجی از تشویش و اضطراب را هم به میان مردم آورد.
این ترور چون همه ترورها، اثرات متفاوتی را در همه مردم به وجود آورد که برخی مثبت و برخی منفی بودند.
چندین سال بعد، زمانی که با با عزتا... سحابی همبند شدم، سحابی برایم از روزهای نهضت میگفت: «در آن روزها نوابصفوی به دیدار مصدق آمد. به مصدق و دیگر نمایندگان جبهه ملی گفت چرا معطلید؟ چرا کاری نمیکنید؟ مشکل شما چیست؟ مصدق به نوابصفوی گفت: مشکل ما رزمآراست. نوابصفوی نعلبکی استکان چایش را از زیر استکان برداشت و بر روی استکان گذاشت و قاطعانه گفت: حل است. چند روز بعد رزمآرا ترور شد.»
این ترور، تاثیر بسیار بدی بر روی شاه گذاشت، و شاه را سراسیمه کرد. ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، یک روز پیش از نوروز، و تنها چند روز پس از خاکسپاری رزمآرا، عیدی ملوکانه از سر ذلالت، بدبختی و واماندگیاش به مردم رسید و نفت ملی شد. (۴) و (۵)
ملی شدن صنعت نفت، افزون بر کوتاه شدن دست انگلیس از نفت جنوب، مشتی بر دهان هواداران شوروی، یعنی حزب توده، در ایران نیز بود؛ چرا که آنها در پی واگذاری نفت شمال به شوروی بودند.
ایران، عید آن سال را بسیار شیرینتر از هر سال جشن گرفت. عیدی که با مجاهدت فداییان اسلام، به کام مردم شیرین شده بود.
مجلس هم دکتر محمد مصدق را پس از چندی در جایگاه نخستوزیر به شاه معرفی کرد. شاه نیز در کمال استیصال مجبور به پذیرش آن شد.
با این پیروزی، سلطنتخواهان و تودهایها به سنگاندازی، تمسخر و استهزا دولت مصدق پرداختند. در شهرها نیز این رخدادها وجود داشت. حزب توده، که در کازرون هنوز نوپا بود به اهانت، تمسخر، استهزا و تبلیغ علیه مصدق پرداخت. در سوی دیگر نیز حزب مردم ایران و حزب ایران به شدت با آنها مقابله، و از دولت مصدق حمایت میکردند.
جنبش ۳۰ تیر ۱۳۳۱
تیر ۱۳۳۱ یعنی حدود ۱۴ ماه بعد، شاه با دیدن این درگیریها دچار وهم و گمان شد که دوران مصدق و نهضت ملی برای همیشه رو به پایان است؛ پس در اقدامی نسنجیده مصدق را برکنار کرد.
برکناری مصدق، کشور را بسیار متشنج و پرهیاهو کرد. آیتا... کاشانی با این حکم که اگر ظرف ۲۴ ساعت مصدق برنگردد کفنپوش به خیابان میآیم، بر پشتیبانی خویش از مصدق تاکید ورزید. در پی این حکم احزاب و شخصیتهای ملی و مذهبی در حمایت از مصدق وارد میدان شدند. به ناگاه همه ایران بلند شد تا به دنیا ایستادگی خود را در برابر استعمار و استبداد نشان دهد.
در پی حکم جهاد آیتا... کاشانی و ورود او به صحنه، سه روز ایستادگی مردمی در سراسر کشور آغاز شد.
در این چند روز به خوبی به یاد دارم که مردم کوچه و بازار کسب و کار را رها کردند؛ مغازهها تعطیل شد و مردم در گود مبارزه بودند.
شاید کازرون از معدود شهرهایی بود که همهجانبه وارد میدان گردید.
یکی از کارهایی که مردم کازرون در این چند روز انجام دادند ساخت آدمکی با کاه و پوشاندن لباس قوامالسلطنه بر تنش بود که سوار بر الاغ در شهر چرخاندند. و شعار میدادند: یا مرگ یا مصدق.
حزب مردم ایران و حزب ایران نیز در شهرستان کازرون، با برنامهریزیهای خود، به خروش سراسری ۳۰ تیر پیوستند.
میدان خیرات (میدان شهدای کنونی) پر از مردمی شد که هوادار مصدق بودند. حزب مردم ایران و حزب ایران مدیریت راهپیمایی و اعتصاب کازرون را بر دوش داشتند.
این گردهمآیی از برآمدن آفتاب آغاز شد که هر لحظه بر تعداد مردم افزوده میشد. افزوده شدن مردم، کار را بر ما که انتظامات آن بودیم، سختتر میکرد.
با گذر از نیمروز، میدان خیرات جای سوزن انداختن نبود. خیابانهای ورودی به خیرات نیز پر از جمعیت شد. پلاکاردها در پشتیبانی از مصدق و کاشانی و نهضت ملی در هر گوشه و کناری دیده میشد. از شعارهای حزبی دیگر جایی نداشتند. شعارهای سیاسی احزاب و سیاسیون هم رنگ باخته بود. همه آمده بودند تا سرنوشت خود و مملکت خود را، در دست بگیرند. آمده بودند تا استقلال ملی خود را فریاد بکشند. این آرزویی بود که ۲۰۰ سال در پی آن بودند. خونها دادند و خونها ریختند. اما سرانجام مشروطه چه شد. به رضاخان منتهی شد. مردم آمده بودند تا بار دیگر مشروطه را زنده کنند. همین. میخواستند قانون اساسی را زنده کنند. همین.
آن روز چند تن سخنرانی کردند و روحیه مردم را بالا میبردند. برخی هم شعار میدادند. هر چند امروز به یاد ندارم چه کسانی سخنرانی کردند، اما این یادم هست که همه در مورد این سخن میگفتند: صنعت نفت، استقلال ملی و این که مصدق استقلال ملی را برگردانده است.
شاید اگر بخواهم شعار دیروز را با امروز مقایسه کنم باید بگویم: صنعت نفت ملی حق مسلم ماست.
از بامداد ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ افزون بر گردهمآیی مردمی در میدان خیرات، برخی نیز در ساختمان پست و تلگراف کازرون، که در نزدیکی میدان خیرات بود، گرد آمدند. این افراد از ابتدای روز، دست به کار شدند. آنها افزون بر فرستادن گزارش گردهمآیی بزرگ مردم غیور کازرون در پشتیبانی از نهضت ملی و شخص دکتر مصدق دیگر شهرها به ویژه شیراز و تهران گزارش شهرهای دیگر کشور را نیز دربافت و به سخنرانها و گردانندگان گردهمآیی میرساندند تا برای مردم خوانده شود.
از آفتاب تند و سوزنده تابستانی تیر کازرون، جز ستیغ خونینی نمانده بود. ناگهان شور و هیجانی از تلگرافخانه موجی فراگیر را ساخت. تلگرافی که در میدان خیرات خوانده شد، بیانکننده پیروزی مردم و نخستوزیری دگرباره مصدق بود.
با پایان خوانش تلگراف، فریاد شادی مردم، از هر گوشه شهر برخواست. شور و هیجانی که در گمان آن روز ما، انگار جهان را به ما داده بودند. بیگمان این بزرگترین شیرینی بود که به آنها داده شد.
خوانده شدن این تلگراف در میدان خیرات، گردهمآیی مردم را شکست و همگان با لبخند رضایت و شادی به خانهشان برگشتند.
برگشتن مصدق به نخستوزیری، و قیام سی تیر سال ۱۳۳۱ را باید نقطه عطفی در تاریخ مردمسالاری ایرانیان دانست. نقطهای که با ایستادگی مردم در برابر استبداد و استعمار به نقطهای تاریخی بدل شد که هیچگاه از تاریخ این مرز و بوم پاک نخواهد شد.
شاه پس از این باید به حکم مصدق سلطنت کند و نه حکومت.
باید گفت این ایستادگی مردمی، در هنگامهای بود که در چهار ماه نخستوزیری دکتر مصدق، گروهها و احزاب مخالف، بسیار فعالانه و گاه بیش از هواداران مصدق کار میکردند و با توجه به در دست داشتن بیشتر مطبوعات کشور، جو بسیار مسومی را علیه مصدق درست کرده بودند.
آغاز فتنه
از نخستین روزهای پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱، توطئههای داخلی و خارجی علیه دولت مردمی مصدق شروع شد. در این بین، حزب توده و سلطنتطلبان بیشترین حملات را علیه مصدق انجام دادند.
حزب توده از احزاب شناخته شدهای بود که شمشیر را از رو بست و تلاش داشت تا دولت را به هر نحو زمین بزند. حزب برادران نیز در شیراز به مبارزه مستقیم بر مصدق میتاخت.
پس در استان فارس و به تبع آن کازرون، دو گروه بزرگ از همان سال ۲۹ و به ویژه در این چهار ماه، علیه مصدق کار میکردند: یکی حزب توده و دیگری حزب برادران بود. این دو بیشترین حملات و توهین و لودگیها را بر مصدق، دولت مردمی، هوادارن و مبارزان حتی آیتا ... کاشانی و فداییان اسلام روا داشتند.
از سوی دیگر ما و دوستانمان در حزب مردم و ایران نیز در پشتیبانی از مصدق نیز هر چه از دستمان برمیآمد انجام میدادیم. از کارهایی که در این ایام کردیم چاپ، انتشار، توزیع اتیکت، بروشور و تراکت و ... بود.
افزون بر ما که در شهر خودمان فعالیت داشتیم، رادیو هم در دست دولت بود و شاید این تنها رسانهای بود که مصدق میتوانست بیهیچ ترس، هراس و سانسوری در آن به بیان دیدگاه دولت خود برای مردم سراسر ایران بپردازد. البته چند نشریه هم بودند؛ که آنها نیز صددرصد در اختیار نهضت نبودند و بسیار میشد دید که آنها هم بر مصدق خرده گیرند. باید گفت دیگر رسانهها از داخلی که آن روز بیشتر نشریات بودند و رسانههای خارجی، از رادیو بیبیسی بلوک غرب تا رادیو شوروی بلوک شرق، از شرق تا غرب زمین، همگی رودروی مصدق و نهضت ملی مردم ایران بودند. آنها نه تنها علیه مصدق که برای تفرقه و شکاف بین رهبران نهضت و صفوف مستحکم مردم هر چیز را بر خود حلال کرده بودند.
فشارهای خارجی از سوی انگلیس و سپس شوروی علیه مصدق، بیشتر شده بود. همه دست در دست هم گذاشته بودند تا مردم را سرکوب کنند.
برخی نفوذی و از خودبیگانه نیز دور مصدق و کاشانی را گرفته بودند تا این دو، یا به طور واقعیتر و بهتر مذهب را بر مردم و مردم را بر مذهب و مذهبیون و ملیون را رودروری یکدیگر قرار دهند.
گفتنی است که در بیشتر شهرهای کشور همچون کازرون این درگیریها وجود نداشت و همه یک دست بودند؛ بحث، بحث ملی بود و ملی بودن را جزیی از مذهب خود میدانستند. این درگیریها بیشتر در تهران و بین رهبران نهضت بود تا بین مردم و شهرهای کوچک.
پشتیبانی مردمی:
در پی حملات و سنگاندازیهای مخالفین و دشمنان، مصدق در هر مورد بلافاصله برای حل آن مسئله و بحران، دست به دامان مردم میشد و از آنان میخواست تا وارد شوند. مردم هم که دولت و دولتمردان را از خود میدانستند و با این دیدگاه که پاسداری از این دولت، پاسداری از شرافت، عزت، غیرت، همیت و ملیت خود است، وارد شده و خیابانها پر از مردمی میشد که در پشتیبانی از مصدق شعار میدادند. میتوان گفت چون حضور مردم در راهپیماییهای ۲۲ بهمن یا روز قدس، در این روزها بود.
کازرون، از شهرهایی بود که جلوتر و پیشتازتر از دیگر شهرها حرکت میکردند. کسبه و بازاریان، بیدرنگ مغازههای خود را میبستند و از بازار خروش خود را آغاز میکردند. از هر سوی بازار (از هر ورودی) دستههای مردمی به سوی میدان خیرات(شهدای فعلی) سرازیر میشدند.
در میدان خیرات گردهمآیی مردمی برگزار میشد. در آن جا نیز یکی دو تن از حزب ایران یا مردم ایران درباره راهپیمایی و گردهمآیی به سخنرانی میپرداختند. برخی نیز به پست و تلگراف میرفتند تا خروش خودجوش مردمی در پشتیبانی از مصدق را به تهران مخابره کنند.
این پشتیبانیها، به عقبنشینی و تن دادن به خواستههای میانجامید.
وضعیت اقتصادی در دوران مصدق
مصدق توانسته بود اقتصاد ایران را بهبود بخشد. اقتصادی پویا و سالم را به نمایش بگذارد. چیزی که با گذشت بیش از نیم قرن، ایران، اقتصادی را به آن بالندگی به چشم خود ندیده است.
آن روزها در مغازه پدرم (در بازار کازرون) کار میکردم. به یاد دارم که با آن همه تحریم خارجی و احتکار داخلی، بازار رونق مناسبی داشت و کسب و کار بسیار عالی بود. قدرت خرید مردم روز به روز بالاتر میرفت و همه مردم از وضعیت اقتصادی راضی بودند؛ چرا که به چشم خود میدیدند و احساس میکردند. شاید بتوان گفت این وضعیت اقتصادی، دلیلی بر پشتیبانی مردمی از دولت مصدق بود.
در آن دوره، چیزهایی که امروزه زباله میدانیم را هم صادر میکردیم. همچون شرکتی ایرانی که پوست انار را از شهرها و روستاها میخرید و آن را به شرکتهای رنگسازی آلمانی میفروخت.
یاد میگرفتیم که چیزی دور ریختنی نیست و باید از آن ارزش افزوده ساخت.
به یاد دارم که در کازرون فضلههای سگ و گربه را هم برای صادرات به کشورهای دیگر میفروختند.
کسان بسیار از همین روشها درآمدزایی داشتند؛ که برای دولت نیز آورده ارزی داشت.
بهترین وضعیت اقتصادی آن است که واردات و صادرات با هم به تعادل برسند. در آن زمان صادرات و واردات با هم برابر شد یعنی بهترین حالت در اقتصاد یک کشور رخ داد.
جشن یکسالگی پیروزی مردم در ۳۱ تیر
سالروز ۳۰ تیر ۱۳۳۱، در حالی برگزار شد که درگیری و اختلاف بین رهبران و بزرگان سیاسی و مذهبی نهضت، به روشنی دیده میشد. اما با این همه، همچنان در کنار هم بودند.
هر چه زمان بیشتر میگذشت، بین رهبران نهضت ملی اختلافات بیشتر میشد.
در حالی که به سالروز قیام سی تیر نزدیک میشدیم، دامنه این اختلافات هم گستردهتر میگشت و در مردم بیشتر بروز میکرد.
دیگر نه تنها در تهران و شهرهای بزرگ که در شهرهای کوچک نیز مردم این اختلافات را میدیدند و میدانستند که اوضاع به شدت در حال خراب شدن است. هرچند هنوز مردم همبستگی خود را داشتند و با شنیدن هر خبری از در خطر قرار گرفتن دولت، یا درخواست مصدق نسبت به یاری مردم، به سرعت و باشکوه، خیابانها را پر میکردند.
مردم شادمان از پیروزی سال گذشته، برای برگزاری سالروز پیروزی خود با یکدیگر برنامه جشن میریختند تا جشنهای مردمی برگزار گردد.
ما نیز در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران، در تکاپو بودیم تا جشن پیروزی و یک سال ایستادگی مردمی را به بهترین وجه و باشکوه برگزار نماییم.
با چاپ و پخش تراکت، بروشور و اتیکتها و نشریات حزب مردم ایران و حزب ایران و یا بیانیههای دکتر مصدق و آیتا... کاشانی و دیگر رهبران نهضت شور و هیجان مردمی را برای جشن پیروزی بیشتر میکردیم. در بازار هم با همکاری کسبه و بازاریان (یا بهتر است بگویم آنها به کمک ما، چون بازاریان کازرون همیشه خودشان از احزاب و گروهها پیشتاز بودند) به آذینبندی بازار و معابر پرداختیم. بازار چون همیشه، پیشروتر از همه بود. پس نخست همه بازار آذین بسته شد.
روز ۳۰ تیر سال ۱۳۳۲، دگربارهای بر خیزش بزرگ مردمی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود. همه مردم از گوشهگوشه شهر، دستهدسته با فریادهایی در پشتیبانی از نهضت ملی، مصدق و قیام پرشکوه و پیروزمند سال پیش به سوی میدان خیرات آمدند تا در این گردهمآیی پیروزی و ایستادگی خویش را جشن بگیرند.
شیرینی و شربت پخش میکردند و یک سال مقاومت و ایستادگی خود در برابر استبداد و استعمار را نه تنها به یکدیگر تبریک میگفتند که یکدیگر را به ایستادگی بیشتر دعوت مینمودند.
مردم در میدان خیرات گرد آمدند و تنی چند نیز از سوی حزب ایران و حزب مردم ایران در آن جا سخنرانی کردند. یکی از کسانی که در آن روز سخنرانی آتشینی نمود، برادرم مرحوم دکتر محمدحسن طاهری، از اعضای حزب مردم ایران شیراز بود.
سخنرانان، با بیان توطئههای دشمنان، مردم را به ایستادگی و پشتیبانی از دولت مردمی دکتر مصدق فرامیخواندند.
همچون سال پیش، این جشن مردمی نیز به شهرهای دیگر تلگراف شد.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
با اخراج اشرف پهلوی و کسانی که در امور داخلی از سوی شاه دخالت میکردند، سلطنتطلبان سخت در اندیشه براندازی مصدق و ملیون فرورفتند. حرکتهای مردمی در پشتیبانی از مصدق، شاه را بیشتر در ترس و هراسِ تنهایی فرومیبرد.
توطئههای دشمنان خارجی و کید و نفاق داخلی و به ویژه دربار و حزب توده کار را روزبروز بر دولت سخت کرد.
بستن مجلس از سوی مصدق نه تنها از کرکریهای مخالفین کم نکرد که باعث شد تا حامیان دولت یکی از جایگاههای مهم خود را هم از دست بدهند. هرچند که مجلس بیشتر از مخالفین مصدق بود. این شد که اندکی پس از انحلال مجلس در ۲۵ مرداد، نخستین کودتا علیه مصدق شکل گرفت که با حرکت به موقع دولت خنثی شد و عوامل آن نیز به زندان افتادند. مردم نیز با آگاهی از این کودتا، در پشتیبانی از مصدق بار دیگر به خیابانها آمدند.
ریشه هنوز نخشکیده بود و کودتای دیگری در ۲۸ مرداد انجام شد. با محاصره خانه مصدق و فرار او، قتل مصدق که قرار بود به نام نیروهای به اصطلاح مردمی یا همان اوباش تمام شود ناکام ماند. چندی بعد البته مصدق خویش را معرفی کرد.
در پی دستگیری مصدق و سران نهضت ملی در تهران، در شهرهای دیگر نیز این دستگیریها آغاز شد. در کازرون هم برخی دستگیر و برخی فراری شدند.
بیشتر احزاب فعالیتهای خود را زیرزمینی کردند. ما در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران هم با زیرزمینی شدن فعالیتهایمان، تشکیلات خویش را حفظ کرده و فعالیتهای جدیدی را آغاز کردیم. بیشتر فعالیتهای ما پخش نشریات «راه مصدق»، «دیدگاه مصدق» و «مکتب مصدق» بود که به صورت مخفی پخش میکردیم.
بیشتر اعضای بلندپایه حزب توده هم در پی برخورد محکم رژیم و لو رفتن سران آن، یا فراری شدند یا به زندان افتادند.
در مهر سال ۳۲ وارد دبیرستان شاپور (دبیرستان شهید غلامرضا بستانپور کنونی) شدم و از همان ابتدای سال، تراکتهایی با نوشتههایی چون «مرگ بر زاهدی، مصدق پیروز است و...» را به شکل دستنویس و روی تکههای کاغذی که خودمان میبردیم، مینوشتیم و در مدسه و شهر پخش میکردیم. در دی ماه لو رفتیم و به زندان افتادیم.
ما را به ستاد ارتش بردند. آن موقع در کازرون تیپ ۱۶ ارتش حضور داشت. ستاد، ساختمانی جنب گاراژ کازرونی، در خیابان اصلی کازرون بود. دو سه روزی در ستاد بازداشت شدیم. لو رفتن ما هم مطابقت تراکتها با ورقههای امتحانی و سابقه فعالیتمان بود. چون در مدرسه نیز تراکتها پخش میشد، گمان زده بودند که باید کار دانشآموز باشد.
در بازجوییها، برگههای امتحانی و تراکتها را به عنوان سند جرم به ما نشان دادند.
پس از چندی، با دوندگیهای پدرم، نرسیدن به سن قانونی، و عدم اعتراف، مجبور به آزاد کردن ما شدند. در مدت بازداشت من و عیالی (هممدرسهای که با هم کار میکردیم) از هم جدا بودیم.
------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشت:
۱-حزب ایران در اسفند ۱۳۲۲ توسط روشنفکران متمایل به استفاده از نیروی آمریکا، در رویارویی با انگلیس و روسیه راهاندازی شد. هستهی اولیهی حزب ایران، کانون مهندسین ایران بود که در مهرماه ۱۳۲۰ راهاندازی شده بود. پس از برگزاری انتخابات دورهی چهاردهم مجلس، کانون مهندسین به دو بخش شد. گروهی به سوی اتحادیهی کارگری هوادار حزب توده گرایش یافتند. گروهی نیز حزب ایران را پایهریزی کردند. حزب ایران نمایندهی طبقه متوسط سکولار و بورژوازی ملی بود. کریم سنجابی، اللهیار صالح، کاظم حسیبی، رضازاده شفق، غلامعلی فریور، شمسالدین امیرعلائی، عبدالحمید زنگنه، حسین معاون، اصغر پارسا، عبدا... معظمی، احمد زیرکزاده، جهانگیر حقشناس، ذکاء غفاری و... از پایهگذاران آن بودند. پشتیبانی از دیدگاه دکتر مصدق، عدم گرایش به کشورهای بیگانه و همچنین پارهای دیدگاههایی چون بهبود وضع کشاورزان و تغییر در روابط میان مالک و زارع، سبب رویکرد روشنفکران به سوی حزب گردید. در مرامنامه حزب ایران دیدگاه سیاسی بر استقلال کامل کشور و پشتیبانی از اصول دموکراسی و دیدگاه اقتصادی را بر خواست عدالت اجتماعی و کوشش برای بهبود وضع مادی مردم از راه توجه به کشاورزی، صنعت و بهرهبرداری از همه ثروت کشور، و دیدگاه اجتماعی را بر تهذیب اخلاق، تعمیم فرهنگ و تأمین بهداشت عمومی و در سیاست خارجی، خواستار ارتباط مبتنی بر حُسن همجواری، تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز با دول خارجی بویژه همسایگان و طرد هر نوع مداخلهی بیگانگان و مبارزه با امپریالیسم بود. حزب ایران در زمینهی ایدئولوژیک دیدگاهی نداشت و بر ملیگرایی تمرکز تأکید میکرد. همچنین مروج نوعی از سوسیالیسم مبهم نیز بود و در عین حال به تضاد طبقاتی و نبرد طبقاتی نیز معتقد نبود و اعتقاد داشت که تضاد اصلی اجتماعی در ایران میان مردم تحت سلطه و حاکمان سلطهگر و نه میان طبقات بالا و پایین جامعه است. شعار حزب ایران بیانگر کامل طرز فکر بنیانگذاران آن بود که میگفتند: برای ایرانی، با فکر ایرانی، به دست ایرانی. حزب ایران یک حزب ناسیونالیست بود که مدرنیسم و سوسیالیسم را هم با دیدگاه ناسیونالیستی پیوند میزد.
۲-کریم سنجابی سیاستمدار، حقوقدان ایرانی و از بنیانگذاران جبهه ملی ایران بود. سنجابی از هواداران محمد مصدق، وزیر آموزش دولت مصدق، قاضی ویژه ایران در دیوان بینالمللی دادگستری در پرونده نفت ایران و انگلیس، رهبر جبهه ملی در هنگام انقلاب اسلامی و نخستین وزیر امور خارجه جمهوریاسلامی ایران بود. پدرش قاسم خان، سردار ناصر رئیس ایل سنجابی بود. او پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد مدرسه حقوق تهران شد و پس از اعزام به پاریس دکترای حقوق خود را از دانشگاه پاریس اخذ نمود. سنجابی پس از بازگشت به ایران در سال۱۳۱۳به سمت دانشیاری حقوق اداری دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران منصوب شد و پس از ۵ سال که در جایگاه استادی نشست، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و سپس رئیس دانشکده شد. وی در تحصن دربار بر سر انتخابات مجلس شانزدهم با مصدق همراه بوده و از آن پس به عضویت جبهه ملی درآمد. مدت کوتاهی به سمت وزارت فرهنگ در دولت مصدق رسید. دکتر سنجابی برای اینکه مجلس در دست یاران مصدق بماند از وزارت استعفا کرد و به نمایندگی مردم کرمانشاه در مجلس رسید. در خرداد۱۳۳۱در دعوای میان ایران و انگلستان در بحران شرکت نفت انگلیس و ایران به سمت قاضی اختصاصی ایران در دیوان دادگستری بینالمللی لاهه تعیین شد. پس از ۲۸ مرداد حدود۱۹ماه مخفی بود و در نهایت با شفاعت حشمتالدوله والاتبار آزاد شد و به دانشگاه بازگشت و تا سال ۱۳۳۸فعالیت سیاسی نداشت. با تشکیل جبهه ملی دوم در سال۱۳۴۰دکتر سنجابی وارد آن شد ولی با بروز اختلافاتی میان علی امینی و جبهه ملی و سرکوب دانشجویان دانشگاه، در نهایت امینی کنار گذاشته شد. دکتر سنجابی پس از آزاد شدن از زندان درخواست بازنشستگی کرد و به آمریکا رفت. وی در سال۱۳۵۰به ایران برگشت و فعالیتهای محدودی به همراه یارانش آغاز کرد. دکتر سنجابی در روزهای همهگیری انقلاب به پاریس رفت و با صدور اعلامیه مشهور۳مادهای در نفی حکومت شاهنشاهی و لزوم مراجعه به آرای عمومی با امام خمینی بیعت کرد. دکتر سنجابی پس از انقلاب ۵۵ روز وزیر امور خارجه دولت مهندس مهدی بازرگان بود اما به دلیل مشکلات فراوان استعفا داد. دکتر سنجابی در پایان عمر به آمریکا رفت و در سال۱۳۷۵در آنجا در گذشت.
۳- محمد نخشب از شخصیتهای فعال سیاسیـ مذهبی در تاریخ معاصر ایران است. شخصیتی نظریهپرداز و نوآور در اندیشه، راه و شیوه مبارزهی سیاسی؛ وی برای نخستین بار با تلفیق شیعه با سوسیالیسم اروپایی کوشش کرده است. وی در نوشتههای خود از جنبشهای چپ منهای مارکسیسم دفاع میکرد. پنج کتابچه تحت عناوین بشر مادی، نزاع کلیسا و ماتریالیسم، حزب چیست؟، ایران در آستانه یک تحول بزرگ، فرهنگ واژههای اجتماعی از اوست. اثر دیگر وی کتاب قانون و اخلاق یا مقدمهای از سوسیالیستها است. نخشب به سال ۱۳۰۲(ه. ش) در تهران متولد شد. فعالیت و تبلیغات حزب توده باعث شد که وی برای رویارویی با حزب توده، ‹‹جمعیت خداپرستان سوسیالیست›› را پایهگذاری کرد و به نقد افکار و آرای ماتریالیستی و کمونیستی پرداخت. بارزترین وجه اندیشه وی رواج نوعی از سوسیالیسم بود که با مفهوم عدالت اسلامی سازگاری داشت. او و یارانش همچنین در صحنهی سیاسی فعال بودند و در جریان ملی شدن صنعت نفت به مبارزه با استعمارگردان پرداختند. او برای مبارزه با نظام سلطنت، اشراف، خوانین و نیز برای فعالیت در عرصههای مختلف سیاسی کشور، ‹‹جمعیت آزادی مردم ایران›› را راهاندازی نمود که به ‹‹حزب مردم ایران›› تغییر نام داد. نخشب پس از تعطیلی حزب، مجلهای با عنوان برای ترقی ایران (دوهفتهنامه) را نیز راه انداخت. محمد نخشب پس از مدتها فعالیت، دستگیر شد. اما پس از آزادی تحت فشار ساواک، برای ادامهی تحصیل به آمریکا رفت و در کنار ادامهی تحصیل، به همراهی دیگر دانشجویان خارج از کشور به فعالیتهای سیاسی پرداخت و در سازمان ملل مشغول کار شد. وی در ایجاد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت داشت. اما پس از آنکه این کنفدراسیون، در اختیار مارکسیستها و مائویستها قرار گرفت، از آن خارج شد. وی از رهبران نهضت آزادی خارج از کشور بود و با نشریه”مجاهد“ ارگان آن همکاری داشت. وی دورهای را که در آمریکا سپری کرد، همچنان بر باورهای مذهبی- سوسیالیستی خود پایبند بود و گاه در رویارویی با جبهه ملی که لائیک بود، بر باورهای خود ایستادگی کرد. نخشب در شهریور ۱۳۵۵ در نیویورک درگذشت.
۴-قانون ملیشدن صنعت نفت پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد و در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی تصویب گردید. مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد قانونی شد.
۵-متن قانون: بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرار گیرد.
این عکس را خودم در منزل خودمان در کازرون حین گفتگو از ایشان گرفتم.