۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۵۰
می شود نمی شود
این جا تمام چیزها
در دست مایشاء است
بسم الله
سلام
گاهی دلم با شنیدن سخنی
که داد می زند بیا که میشود
آرام می شود
اما
در اوج دل دادگیم به شدن
ناگه نمی شود
آن سوی ماجرای من اما
در اوج ناامیدی و وهم
ناگه صدای خسته ای از دور
فریاد می زند
برخیز
می شود که تو نخواستی
برخیز
می شود
چرا نشود
اما
آنگه که دل به ندا می سپرم
بازم نمیشود
وقتی دلم به ندایش نمی دهم
اما شود
این بار می شود
تا اوج می رود
تا زندگانیم
اندر پی شودی
زندگی شود
دیگر به هیچ کس
دیگر به هیچ چیز
دل نمی دهم
هرچیز که او بنویسد
همان شود
من راه پیش پای خودم را می روم
دیگر برای زندگیم
دیگر برای آن که نیامده است
هرگز نمی نویسم و امید
را به دلم
ره نمی دهم
این جا تمام چیزها
در دست مایشاء است
اما در اوج ناامیدی هم میشه امیدوار بود.فقط کافیه به ندای درونی دلت گوش بدی که بازم از عمق وجودت داره میگه خدا!
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی،حکم آنچه تو فرمایی