در کوچه های تاریخ به دنبال دایی...
کودک که بودیم، دل خوشی داشتیم به عکس سیاه و سفیدی که گوشه تاقچه خانه مادربزرگ بود.
اانتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 330 موخ 13 مرداد 94- کازرون نما- کازرون خبر- خبرگزاری دفاع مقدس -
کودک که بودیم، دل خوشی داشتیم به عکس سیاه و سفیدی که گوشه تاقچه خانه مادربزرگ بود.
دو عکس سیاه و سفید که چهره دو نوجوان را در خود جای داده بود. دو نوجوانی که هنوز مویی در صورتهایشان نروییده بود. یکی با صورتی کشیده و دیگری با صورتی گرد.
عکس این دو پسرخاله1، در دو تاقچه، یکی این طرف و دیگری آن طرف اتاق. میان این دو تاقچه، تاقچه دیگری بود که عکس سیاه و سفیدی از امام روی دیوارش نصب شده بود.
اتاقی با سقفی هلالی، شبیه مسجدها.
به یاد دارم آن سالها وقتی به پانزده خرداد نزدیک میشدیم، مادربزرگ آماده میشد. ما هم از یکی دو روز قبل آن جا میرفتیم.
داییها چارچوبی را میآوردند و پس از این که موردهایی که معمولاً از سیدحسین میچیدند را دورتادورش میزدند به همراه چندین گل رنگ و وارنگ، عکس سیاه سفید برادرشان را در میان آن قرار میدادند. و ظهر پانزده خرداد آماده میشدیم تا به همراه عکس در مراسم یادبود شهدا شرکت کنیم.
قبری که هجده سال تنها نمادی بود از نوجوانی که کودکی و نوجوانی و جوانی را در قاب عکسش و درخت توتی که در آخرین برگشتنش در حیاط خانه کاشته بود.
درخت توتی یا توتهای قرمز. که چه کتکهای شیرینی از دست ناظم مدرسه خوردیم وقتی صبحهای شنبه بعد از عید نوروز، مدرسه میرفتیم. دلیل کتکهایی که با شلنگ عایدمان میشد تنها این بود که دستهایمان هنوز رنگ توت داشت چون روز قبلش از صبح تا شب بالای درخت توت یا بازی میکردیم یا توت میخوردیم یا توت میچیدیم.
و ایام گذشت...
این خاطرات کودکیمان از داییمان. دایی که هیچوقت ندیدیمش. اما همیشه عکسش را دیدیم. و شاید یاد گرفتیم عکسش هم عمل کنیم.
حالا در کوچههای تاریخ دنبال دایی شهیدم میگردم.
وقتی از کودکی عکسش را بر دیوار مسجد شیخ میدیدم، غرورم باد میکرد و به رفقا نشانش میدادم که بله این دایی من است.
و حالا چند ماهی میشود که جای عکسهایشان، گچ سفیدی نشسته است تا همان نقاشی صورت او و دوستان دیگرش که توسط دوستی دیگر از جنس خودشان بر دیوار مسجد کشیده بود دیگر نباشد. دیگر نباشد تا من با دیدنش غرورم باد کند. تا نباشد که یک وقت کسی نگوید اینها از اهالی همین شهر بودند. از اهالی همین محل...
البته حالا 18 سال از روزی که پیکر دایی 18 سالهام که 18 سال بعد آمد، میگذرد. روزی که بچههای انجمن اسلامی دانشآموزان بنابه وصیتش برایش حجله بستند. اما این بچهها، دوستان انجمنیاش نبودند. اینها کسانی بودند که شاید هیچکدامشان آن دوستان انجمنی داییام را ندیده بودند. و هرکدام میراثدار دایی یا عمویی بودند که مثل داییم شربت شهادت نوشیدند.
و هنوز در کوچهها به دنبال داییام میگردم تا بیشتر بشناسمش. نوجوانی که در نوجوانی، بسان مردی قد علم میکرد و به جای جنگ و دعوا، کرسی مناظره و گفتگو را با هممدرسهایهایی که از دسته و گروه و جریان دیگری بودند برپا کرد. و خود به مناظره و گفتگو نشست. و راه را بر انحراف و افراط بست.
میخواستم بیشتر با پسرکی آشنا بشوم، که با دوستانش در حیاط انجمن اسلامی دانشآموزان کازرون، ورزشهای رزمی را تمرین میکرد و با هم مسابقه رزم در تقوا میگذاشت.
حالا یکی نیست بگوید اینها اصلاً چه ربطی داشت. اصلاً ورزش رزمی، کلاس عقیدتی، نقاشی و خط بر در و دیوار انجمن، و ... اینها کلاً چه ربطی با هم داشتند که آنها در چهاردیواری انجمن اینها را به هم مربوط کردند.
و حالا تنها تکهای کاغذ از او باقی مانده و شاید نوارهای سخنرانیهایش در مدرسه ابواسحق.
و در آن تکه کاغذ خطابش را معلمانش قرار میدهد. مینویسم برای آنان که میخواهند این روزها آماده شوند تا در آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت کنند:
»شما معلمان راستین انقلاب اسلامی باید با جدیت کار کنید، سعی کنید طوری جوانان را بسازید تا بتوانند در آینده، دانشگاه ها را پر کنند و نگذارند یک عده منافق به دانشگاه راه یابند.
سعی کنید بیشتر در راه اسلام کار کنید .
سعی کنید در کارتان کمتر اشتباه شود چون اگر کوچکترین اشتباه خدای ناکرده از شما سرزند ممکن است عده زیادی از نوجوانان از انقلاب اسلامی زده شوند.«
»برای دایی شهیدم شهید محسن پیروان«

محمدمهدی اسدزاده
—————————————
1-شهید محسن پیروان و شهید مجید بارونی

آرامگاه پیر بَنکی در آستانه ویرانی
آیا صفرهای پول ملی پرواز میکنند؟
هشیار باشیم؛ آتشبس، پایان جنگ نیست!
آشنایی با زندگی شهید پرفسور سعید برجی
به پیشواز نبرد آغاز میگردد
آشنایی با شهید پرفسور عبدالحمید مینوچهر
آشنایی با زندگی شهید پرفسور سید امیرحسین فقهی
آشنایی با آیتالله دکتر احمد بهشتی
سحرگاهان سعدیه
انقلاب ما، انقلابی از نهاد مردم بود
سرمای زمستانی شیراز با کمترین بارش
نگاهی به جلد کتاب کارگاه نوآوری و کارآفرینی؛ پایه یازدهم
نابودی سنگگورهای تاریخی کازرون
گلبوسه
ترور 4 دانشمند هستهای استان فارس در حمله رژیم صهیونیستی
شما در مقابل بیآبی و گرسنگی و شکنجه مقاومت کردید ما در مقابل نگاهها
رویداد آیینهها؛ آشنایی و بررسی آثار بابافغانی شیرازی
رویداد آیینهها؛ آشنایی و بررسی با شاه داعی الله شیرازی، عارف و شاعر سده نهم
در دومین رویداد ادبی آیینهها روی داد؛ آشنایی با مولانا محمد طالب جاجرمی
به بهانه آغاز هفته کتاب و کتابخوانی؛ پاسداشت دکتر منوچهر کیانی در رویداد صحبت یار
پاسداشت نزدیک به 30 چهره فرهنگ و هنر فارس در نیمسال نخست 1402
صدور مجوزهای فرهنگی هنری مجازی شد/ مهلت سامانه ای کردن تا پایان آبان
رونمایی از کتاب به ژرفای زیبایی
بررسی روابط عمومی از دو زاویه دانش و کارآیی
پاسداشت تلاشهای 100 چهره فرهنگی و هنری در رویداد صحبت یار 1401
پاسداشت بیش از ۴۰ فرهنگور و هنرمند فارس در رویداد صحبت یار
کارگردان نمایش اسب قاتلین: جشنوارهها بستر بالندگی هنری و اندیشهورزی
برگزاری کارگاههای توانمندسازی انجمنهای ادبی در فارس
طرح ویژه حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی از مستندسازان استان
گشت و گذار در مسجد جامع وکیل شیراز
چهارصد و هجدهمین نشان ملی مفاخر در دستان حکیمی از فسا
آشنایی با برخی از گلهای بهاری فارس
نوروز؛ نفسِ تازهٔ زمین و رستاخیز طبیعت
رویش دوباره زندگی در نوروز 1404
برفگاه سپیدان در روزهای پایانی اسفند
یک روز بارانی در شیراز : عشق و زیبایی در میان قطرات باران
گذری بر مناطق گردشگری کازرون
کاروانسرای خان زنیان
روستای دیکانک و گاوکشک
خشونت چیست؟
کودتای نظامی مصدق علیه شاه!!!
اردیبهشت های نعیم
حرم شاهچراغ
مهدویت، از حقیقت تا انحراف!!
باستان گرایی خوب یا بد؟
باغ سیب و به خانه زنیان
سفری با عطاهای فراموش نشدنی
خوانش نمایشنامه شب یلدا
خانه ای قدیمی در کازرون
منطقه چرامکان
گل انار
بهار در بهشت زهرای کازرون
سعدیه
چنارفاریاب
سیب بود و آب بود و مهربانی
استقبال مردم شیراز از شهدای گمنام
عزاداری محرم در حسینیه کازرونی های مقیم شیراز
باغ ارم
پارک جنگلی مرتضی علی در شیراز
چرا باید از روحانی بترسیم؟/خطر را جدی بگیرید!
انتخاب مسئول گروه قرآنی زنیان
شاخه اما بگریست
بچه محلمون آقا محمد
تاسوعای 1396 هجری کازرون
شکوفه های آخورک
دشت برم نوروز97
شکوفه های بهاری پرتقال
مناطق گردشگری شیراز
مصدق و نهضت تنگستانی ها
جنبش کتابخوانی در خانه زنیان
حافظیه
یک جامانده کربلای ۴ از اروند گفت
روستای کهمره سرخی
انتخابات 7 اسفند 94