مصدق و نهضت تنگستانی ها
در واقع مصدق توانسته بود با میانه گرفتن، هر دو سوی ماجرا را آرام کند. آن چه مسلم تاریخی است این موضوع است. که البته با کودتای 29 اسفند 1299، یعنی تنها 5 ماه و نیم پس از این که مصدق والی فارس می شود، مصدق را به استعفا وا می دارد تا با حکومت کودتا همکاری ننماید.
انتشار: عصر فارس - کازرون خبر -
مطالب مرتبط: کودتای نظامی مصدق علیه شاه - همکاری مصدق با انگلیسی ها در سرکوب تنگستانی ها(مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی- پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران) - مصدق از لژ آدمیت تا سرکوب دلیران تنگستان (مشرق) - از خیانت مصدق چه می دانید؟(آرمان پرس) -
صورت مشروح مجلس روز سهشنبه 16 اسفندماه 1323 (کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی) -
اخیراً کلیپی ساخته و منتشر شده است که با استناد شفاهی به سخنان دکتر محمد مصدق در مجلس چهاردهم، مصدق را در زمان استانداریش (والی) بر استان فارس (شامل فارس و بوشهر) به سرکوب دلیران تنگستان متهم می کند.
در این بریده سخنان چنین می خوانیم: بنده مأمورین خوب از انگلستان دیدهام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیدهام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم دادهایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانی ها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند من تصدیق دارم. [ولی] اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطنپرستها میشوند!!
جناب آقای موسی مطهری زاده، نویسنده و پژوهشگر تاریخی کازرون، در جواب این کلیپ و دفاع از دکتر مصدق، در متنی با عنوان "جعل تاریخ؛ از شورای چنارشیجان تا کلیپ مصدق" در کانال تلگرامی هفته نامه بیشاپور بدون استنادات لازم چنین نوشته است: این که کارگردانی با مصاحبه با مردم و آن گاه با آوردن متنی کوچک از سخنان مرحوم مصدق، به مخاطبان اینگونه القا میکند که مرحوم مصدق به عنوان والی فارس «سرکوبگر نهضت مردم دلوار و دشتی و تنگستان و دشتستان» در خلال جنگ جهانگیر اول بوده است. غافل از این که طبق منابع فراوان طی سالهای 1314 الی 1318 میلادی (یعنی زمانی که جنبش جنوب ایران فعال بود)، عبدالحسین فرمانفرما والی فارس بود و مرحوم مصدق، چندین ماه پس از جنگ جهانگیر اول، به والیگری فارس منصوب شد.... متأسفانه برخی از ما، برای تخریب رقیب از هر وسیلهای، حتی غیراخلاقیترین آنها، برای رسیدن به هدف استفاده میکنیم.... آن کارگردان نیز از تلفیق غیرعلمی و غیراخلاقی دو مبحث تاریخی آن هم در دو مقطع زمانی کوشش کرده تا مخاطبان، چهره مرحوم مصدق را به عنوان سرگوبگر جنبش مردمی جنوب در نظر آورند... با این وجود اما، چوب تاریخ صدایی ندارد. این شیوهی توسلِ غیراخلاقی به برخی از جنبههای زندگی اجتماعی و فرهنگی برای رسیدن به هدفی، ممکن است که عاملان آن را هم اکنون به سر مقصود نشاند، با این حال این تاریخ است که همیشه حرف آخر را زده و می زند... قطعاً تاریخ را مرور نکردهاند که تاریخ با اشخاصی که با توسل به دروغ، چند صباحی باده پیروزی سرکشیدند، آن چنان سیلی زده است که نامشان به نکویی برده نشود و نمی شود. این سنت زیبای تاریخ است... اما تاریخ راهی را برای این اشخاص نیز قرار داده است. شجاعت به عذرخواهی و پذیرش اشتباه، میتواند نام نیک آنها را دو چندان در تاریخ ماندگار سازد.... آن کارگردان میبایست برای این که سیلی تاریخ، گوش آنها را نوازش ندهد، با شجاعتی که به آن قسم خوردهاند، اشتباه خود را بپذیرند و تا دیر نشده و فرصتی است، ضمن عذرخواهی از مردم و تاریخ، بار دیگر به آغوش «تاریخ صادق» برگردند.
ماهنامه شاهد یاران، شماره 52 در اسفند 1388، تحت عنوان یادمان شهید رئیسعلی دلواری با عنوان "سال شمار وقایع جنوب ایران(4)" تاریخ شهادت رئیسعلی دلواری را 12 شهریور 1294، می داند و در مورد حضور دکتر مصدق به عنوان استاندار فارس تنها به این بند کفایت می کند: 1299 ه.ش/ 1919 م: غضنفر السلطنه که از طرف انگلیسیها به شیراز تبعید شده، بود با انتخاب مصدق السلطنه به سمت والی فارس مجدداً به عنوان ضابط خطه برازجان تعیین و زمام امور آن ناحیه را به عهده گرفت. همچنین در این یادنامه می خوانیم که در سال 1301 وقتی احمدشاه قاجار به ایران بر می گردد مورد استقبال قوای جنوب قرار گرفته، و از پدر رئیسعلی دلواری تجلیل می گردد.
هر چند سایت مشرق و پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران بدون در نظر داشتن این تواریخ هر دو به این صحبت های مصدق اشاره میکنند: در اینجا برای آشنایی بیشتر با این سابقه مصدق به متن اعتراف خود او که در مذاکرات مجلس دوره چهاردهم ثبت شده است رجوع کنیم: « …بنده مأمورین خوب از انگلستان دیدهام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیدهام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم دادهایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانی ها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند من تصدیق دارم. [ولی] اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطنپرستها میشوند!! و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفة خود عمل کردهام و کار صحیحی کردهام! گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر میکنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و (ماژور هوور) از من تشکر کرد! این سابقه است که من با ماژور هوور قنسول انگلیس دارم…». (کی ستوان، موازنة منجی جلد اول، صفحة ۲۳٫)
بنده بعد از شنیدن این سخنان، سعی کردم تا متن مذاکرات مجلس چهاردهم را پیدا کنم، ولی متأسفانه نتوانستم متن آن سخنان را پیدا کنم. این که آیا دکتر مصدق واقعا چنین سخنانی را گفته است یا خیر بخش اول می تواند باشد. اما همچنان که آقای مطهری زاده نیز اشاره تذکر داده اند این که در چه تاریخی و به چه دلیلی این سخنان را بر زبان رانده شده است امر بسیار مهم دیگری است.
لازم به ذکر است که طبق اسناد تاریخی ادعا می شود که دکتر مصدق در مسیر سفر بازگشتش از فرنگ، راه بوشهر تا تهران، در شیراز اندکی توقف می کند. در همین ایام بزرگان فارس از او می خواهند تا به جای دایی خویش، فرمانفرما، که در جنگ و گریزها طرف انگلیس را گرفته بود، والی فارس گردد.
در همین ایام مصدق توانسته بود فارس و بوشهر را آرام کند. آرامشی که بدون جانبداری واضح و روشنی از هر دو سو، بر فارس و بوشهر سایه افکند.
آرامشی که با آزادی برخی از مبارزان جنوب، طعم شیرنی یافت.
در واقع مصدق توانسته بود با میانه گرفتن، هر دو سوی ماجرا را آرام کند. آن چه مسلم تاریخی است این موضوع است. که البته با کودتای 29 اسفند 1299، یعنی تنها 5 ماه و نیم پس از این که مصدق والی فارس می شود، مصدق را به استعفا وا می دارد تا با حکومت کودتا همکاری ننماید.
اما خارج از همه این مسایل لازم است تا بگویم که طبق آن چه در پایگاه اینترنتی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی در 17 مرداد 1396 با عنوان : "مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره14/ جلسه: 3 صورت مشروح مجلس روز سهشنبه 16 اسفندماه 1323/ فهرست مطالب: 1- تصویب صورت مجلس 2- راجع به استوارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایى3 - موقع و دستور جلسه- ختم جلسه" در بند دوم یعنی "مذاکره راجع به استوارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی" در مصدق در ابتدای سخنان خود چنین می گوید: "
دکتر مصدق- دفاع از وطن واجب عینى نیست واجب کفایى است اگر یک نفر حاضر شد که دفاع از وطن بکند از گردن دیگران ساقط مى شود من میخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم من میخواهم در راه وطن بمیرم من میخواهم در قبرستان شهداى آزادى دفن بشوم، من تا آخر عمر براى دفاع از وطن حاضر می باشم. در روزنامه رعد امروز دیدم که اقدامات آقاى سید ضیاءالدین طباطبایی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون شاه فرمانى به ایشان دادند ایشان هم اقداماتى نموده اند خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت به ولایات مخابره شد پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه رعد رئیس الوزرا می شد دیگر آدم با سابقه و یا قبول عامه اى نبود که ایشان بیایند و رئیس الوزرا بشوند! در آن فرمان به ایشان مأموریت انجام ریاست وزرایى دادند کدام سابقه حکم میکرد که رئیس الوزرا مردم را حبس بکند مردم را گرفتار بکند نیک و بد را با هم بسوزاند. آقا یک روزنامه نویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونى که در تحت سرپرستى کلنل ایمانس انگلیسى بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونى که در تحت اختیار داشتند به امر آقا بوده که آقا قرارداد را ملغى فرمودند وقتى که تلگراف آقا به شیراز رسید قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسى چوب نمیزند، قرارداد مرده بود محتاج به موت نبود، قرارداد را کى بسته بود؟ وثوق الدوله و سرپرستى کاکس که نظر استعمار داشت ولى همه مأمورین انگلیسى صاحب این نظر نیستند بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده ام من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده ام من مذاکراتى در شیراز و در تهران با این ها دارم یک روزى ماژور هود قنسول انگلیس آمد به من گفت ما حکم داده ایم تنگستانى ها را بلند بکنند من حالم به هم خورد گفت شما چرا حالتان به هم خورد گفتم چون این صحبتى که کردید نه در نفع شما بود نه در نفع ما گفت توضیح بدهید گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است پس وقتى که شما پلیس جنوب را مأمور بیشه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می شود تنگستانىها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم اگر بعضى از آنها راهزنى میکنند من تصدیق دارم اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند آنها جزء شهدا و وطنپرستها میشوند و من راضى نیستم ولى اگر من که والى هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفه خودم عمل کردهام و کار صحیحى کردهام گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر میکنم بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هود آمد از من تشکر کرد این سابقهای است که من با ماژور هود قنسول انگلیسى دارم با کلنل فریزر هم که امروز ماژر ژنرال فریزر شده سابقه دارم آقاى مؤیدالشریعه که یکى از ملاکین شیراز است روزى که من استعفا داده بودم و هنوز شاه استعفاى مرا قبول نکرده بود آمد به من شکایت کرد و گفت از پلیس جنوب شکایت دارم گفتم شکایت خودتان را بگویید گفت شب عید است و محصول من در اطراف شهر بلند است و آنجا میخواهند پلیس جنوب اسبدوانى بکنند من با پلیس جنوب هیچ مکاتبه رسمى نمیکردم ماژر ادریس میرزا که پسر وکیلالسلطنه وکیل دوره اول بود او پلیس جنوب بود به کلنل فریزر پیغام دادم که آقاى مؤیدالشریعه شکایت دارند که اراضى او به واسطه اسب دوانى از میان میرود و زراعت او خراب میشود کلنل به من پیغام داد بعد از این که اسبدوانى در آنجا تمام شد مقوم میفرستیم هر چه خسارت میشود میپردازیم من خیال کردم که کار بزرگى براى مؤیدالشریعه انجام دادهام او را خواستم و به او گفتم او گفت مقصود من انجام نشد مقصود من این است که در این زمین اسبدوانى نشود اگر اسبدوانى بشود این عادت جارى خواهد شد و ملک من همیشه دچار این خسارت خواهد بود گفتم والله بیش از این از من کارى ساخته نیست روز بعد دعوتى از پلیس جنوب رسید که مرا دعوت به اسبدوانى کرده بودند من روى کاغذ خصوصى براى پلیس جنوب نوشتم در جایى که صاحبش راضى نیست اسبدوانى بشود و شما هم اجبارى ندارید در زمین مردم که راضى نیست اسبدوانى بکنید من حاضر نمیشوم کلنل فریزر مرا پاى تلفن خواست و گفت کاغذ شما یک درس بزرگى براى من بود و فردا مىآیم پیش شما و آنچه را که نظر دارید انجام میدهم فردا آمد یک نفر را هم آورد و گفت این کیست گفتم این میرزا محمدخان زند نماینده قوامالملک است گفت دیگر نماینده کیست گفتم نماینده فرمانفرما هم هست گفت اگر این نماینده فرمانفرما بگوید که در سلطان آباد ملک فرمانفرما اسبدوانى بکنیم ضررى براى مالک نیست شما به اسبدوانى مىآید گفتم البته. با این که تمام دعوتها براى فردا منتشر شده بود و تمام چادرها زده شده بود جار زدند تمام دعوتها را جمع کردند و براى سه روز دیگر اسبدوانى را در سلطان آباد قرار دادند و از من دعوت کردند و بنده حاضر شدم این هم یک سابقه کلنل شریف انگلیسى است که در شیراز دیدم دیگر از اشخاصى که من هرگز او را فراموش نمیکنم و هیچ قت مراحم او را و محبتهاى او را از نظر دور نمیکنم سرپرسى لرن رئیسالوزراى انگلیس است که حقیقتاً مرد بزرگى و وطنپرستى است که هر وقت مرا میدید و من راجع به مملکت خودم با او صحبت میکردم و در مصالح ایران با او نظریاتى میگفتم میگفت من به شما تحسین میکنم که شما وطن خودت را دوست دارى حالا این که از انگلیسها من تمجید میکنم..."
حال خواننده بهتر می تواند در این مورد به اندیشه بنشیند که آیا مصدق خادم بود یا خائن. البته ذکر این نکته مهم است که این متن خارج از بیان تاریخ آن واقعه که پیدا نشد، و اوضاع و احوال ما را نمی تواند به نتیجه نهایی برساند. همچنین این نکته لازم است که گاه ما بر اساس یک شنیده قضاوت می کنیم در حالی که ممکن است چیز دیگری بوده است که این شنیده را حاصل شده است. مثلاً ممکن است بر اساس مصلحتی آقای مصدق چنین گفته باشد؛ که اگر مصدق چنین نمی گفت چه بسا قوای انگلیس کشتار عظیمی انجام می دادند. اما ما نمی دانیم مصدق در برابر تنگستانی ها برای رفع تهاجم انگلیس چه کرده است. هرچند لفظ " تنگستانىها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم اگر بعضى از آنها راهزنى میکنند من تصدیق دارم" را نمی شود از نظر دور داشت. چه همگان می دانیم که در آن روزگار تنگستانی ها برای مبارزه با وجود انگلیسی ها در جنوب ایران قد علم کرده بودند و این مصادف است با تقریباً 6 سال پس از شهادت رئیسعلی دلواری و 2 سال پس از سرکوب مجاهدین جنوب و همزمان با حرکت های مردمی کم و بیشی که گاه گاه صورت می گرفت.
همچنین برایم این سئوال مطرح است که منظور مصدق از لفظ وطن دوست به ژنرال های انگلیسی برای چیست؟
مقاله بسیار عالی بود. کاملا روشنگری شد و دکتر مصدق از این تهمتی که برخی به ایشون زده اند، مبرا شدند. ممنون که تاریخ را بدون سوگیری بررسی کردید.