بچه محلمون آقا محمد
این شعر را تقدیم می کنم به اولین طلبه شهید مدافع حرم، شهید حجت الاسلام محمد مسرور که در عملیات شکست حصر شهر الزهرا به شهادت رسید.
انتشار: شعرنو -
بچه محله مون آقا محمد
عمویی داشت به نام آقا احد
عمو احد یه روز رختشو بست
پوتین به پا، لباس رزم تنش کرد
آقا محمد به عموش چنین گفت:
عمو احد کجا می خوای بری تو؟
گفتش میرم تا که امامم باشه
دین خدا و ره و رسمش باشه
میرم که دشمن نزنه به خونه
ناموسمو زیر پاهاش نگیره
عمو احد رفت و نیومد دیگه
آقا محمدم به فکرش دیگه
خبر دادن احد شهید شد به جنگ
نور دل و عزیز دلهای زنگ
***
حالا دیگه آقا محمد ما
بزرگ شد و قد کشیده تا به ماه
بزرگ شد و یادش نرفت عموشو
همون عموی خوبو آبروشو
هر جا می رفت عکس عمو باهاش بود
راه و سخن، خون عمو باهاش بود
محمد آقا دنبال راه عمو
دوید دوید تا بشه جای عمو
راه و فقط تو حوزه های دین دید
تو منشو ولایت و خدا دید
رفت و آخوند شد که ره عموشو
همون ره سخت و پر ملالو
اینجا ادامه بده توی این جنگ
نرمی و فکر و سختی جنگ
اما یوقت صدای آژیر شنید
آژیر جنگ حق و باطل شنید
صدای زنگ کاروون رو شنید
همون صدای که عموشم شنید
صدا می گفت آی عاشقا بیایید
راه باز شده آق شهیدا بیایید
هر کی داره به دلش نور حق
راه حسین و علی عین حق
زودی بیاد که کاروان راهیه
راهی دشت و حرم زینبه
محمد آقا پوتینشو به پا کرد
لباس رزمشو اونم به تن کرد
ساکشو برداشت و خدافظی کرد
برای قلب مادرش دعا کرد
برای این سفر یواشکی رفت
برای دین دین خود بود که رفت
حالا دیگه عمو احد محمده
شهید راه دین حق محمده